مصاحبه های کاستاندا و همراهانش

https://www.youtube.com/c/Farsheedmohammadi

مصاحبه های کاستاندا و همراهانش

https://www.youtube.com/c/Farsheedmohammadi

فراخواندن دئونده ۲۰۱۲

t.me/Atashdaron1

فرا خواندن دئونده، مصاحبه ای با نائی مورز و رنی مورز

مارچ ۲۰۱۲

 

تمرین تنسگریتی  چیست؟

تنسگریتی تفسیری مدرن از راه جنگاوران سیّاح است که دون خوان ماتئوس بیننده یاکی به چهار شاگردش، کارلوس کاستاندا، فلوریندا دانر گراو، تایشا آبلار و کارول تیگز آموخت. دون خوان در یوما ، آریزونا بدنیا آمد و در سونورای مکزیک زندگی کرد، و ناوال یا رهبر گروهی از زنان و مردان بیننده بود که دودمان شان در بیش از ده هزار سال پیش در مکزیک شروع شد. دون خوان هدف بینندگان دودمان اش را آزادی ادراک ، آزادی در دیدن ذات حقیقت تعریف می کرد یعنی ادراک جریان انرژی نوسان داری که بوسیله ی آگاهی ای که او قصد می نامید، سازماندهی می شود. دون خوان به شاگردانش گفت که دانشی که به آنها واگذار می کند مربوط به کیهانی زنده است، یک کیهان که در آن انرژی بطور ثابت جریان دارد و از این رو آنان باید در راهی که به آگاهی نزدیک می شوند، با زمان اشان منطبق باشند. با پیروی از این، کارلوس کاستاندا به ارائه ی مدرن آنچه دون خوان به شاگردان اش یاد داد، نام تنسگریتی نهاد. حرکات جادویی انرژی بخشی که دون خوان و دیگر بینندگان همراهش به آنها یاد دادند، تمرین مرور دوباره یا بازبینی زندگی، رویا بینی به معنای استفاده از رویاهای معمولی، و دیگر سطوح آگاهی به عنوان ابزاری برای سفر از نظر آگاهی. همه این تمرینات طراحی شده اند تا به فرد کمک کنند که کامل شود. به بیانی دیگر، تا ارتباط آگاهانه ای برقرار کنند  با آنچه که دون خوان آنرا کالبد رویا یا کالبد انرژی می نامید ، دوقلوی کالبد فیزیکی که از انرژی ساخته شده است.  تنسگریتی اصطلاحی قرض گرفته شده از معماری است، ابداع شده بوسیله ی معمار، دانشمند، متفکر، و رویابین " آر، بوکمینستر فولر. فولر سازگاری کار آمدی را در تمامیت طبیعت مشاهده کرد، مانند درختان، یا منظومه شمسی، کیفیتی که او بدنبالش بود تا وارد ساختارهای معماری کند. کارلوس کاستاندا این قوانین را در حرکات جادویی و تمام تمریناتی که دون خوان به او یاد داده بود ، دید. همه آنها برای این بود که بشود سازگار و در عین حال در وضعیتی یکپارچه در تمام جوانب وجودی یک  فرد بود ، در بدن، افکار، عواطف، آگاهی و در نهایت تمامیت وجود یک نفر به معنای کالبد انرژی و فیزیکی. همچنین روابط فرد با دیگر انسان ها، حیوانات، گیاهان و درختان، زمین ، سیارات و ستارگان.   

ریشه های تمرینات تنسگریتی چیست؟

کارلوس کاستاندا دانشمند علوم اجتماعی بود، او در حال تحقیقات در زمینه مردمشناسی در حیطه ای بنام گیاه قوم شناسی بود که با دون خوان برخورد کرد.  او امیدوار بود که دون خوان به او شِمایی فرهنگی از گیاهان یاد دهد که با دیدگاه غربی او متفاوت باشد. دون خوان به او دیدگاهی متفاوت از گیاهان و همینطور دیدگاهی متفاوت از دنیا را یاد داد، اینکه ما کی هستیم و هدف ما در اینجا، زمین چیست. او درباره این هدف در دوازده کتاب پر فروش نوشته است، که شامل تعلیمات دون خوان و حرکات جادویی است .  

این هدف چیست؟

برای دون خوان این هدف آگاهی است. تمام موجودات حساس در این سیاره. گیاهان، درختان، حیوانات، انسان ها، بعنوان جنبه هایی از کائنات هستند که آگاهی خودشان را گسترش می دهند. پس تمرین تنسگریتی ، تمرینی در آگاهی است. اگر ما می خواهیم که آگاهی خود را در این سفر زندگی گسترش دهیم، دون خوان به ما  می گوید که به انرژی نیاز داریم. انرژی ای که از جایی می آید که ما بتوانیم تمام منابع امان را درهم ادغام و منسجم کنیم. پس تمام تمریناتی که او به شاگردانش یاد داد ، که آنها سپس به ما یاد دادند، برای این هدف است. آنها احساس کردند که بهترین راه ابراز قدردانی به آنچه که دون خوان به آنها یاد داده ، این است که با هر کسی که علاقمند است آنرا به اشتراک بگذارند. پس آنها ما را آموزش دادند تا بطور مستقیم با دیگران آنرا شریک شوند از طریق سمینار ها و کلاس ها در اینترنت و همینطور بطور فردی، این  فعالیت ها  تحت حمایت شرکت ثبت شده ی کلیر گرین است. جایی که ما حرکات جادویی و رقص ها و موسیقی و تئاتر و تمرینات خود شناسی که به ما یاد داده شده  را به اشتراک می گذاریم. و ما هم اکنون  تسهیل گران جدیدی را برای به اشتراک گذاردن  این تمرینات در گروه های محلی آموزش می دهیم.

می توانید برای ما توضیح دهید چگونه فرد از منظر ساختار تنسگریتی یا یک تمرین تنسگریتی مفهوم تندرستی و بهزیستی را می فهمد؟

این سئوال خوبی است. اول باید ببینیم که منظورمان از تندرستی چیست. برای معلمان ما، تندرستی به معنی توانایی احساس هیبت بود به این معنی که قدردانی و حیرت از هر آنچه که در راه امان پیش می آید بعنوان آزمون، چه چیزی باشد که بدان امیدواریم یا توقع داریم و چه آنکه نباشد. به بیانی دیگر داشتن انسجامی سیال در وجود خودمان، در دیدن غیر منتظره ها دریک زمینه ای بزرگ تر، که در واقع گذر به فراسوی محدوده ای است که دون خوان آنرا" ذهن من من " می نامید و دسترسی به " ذهن حقیقی" ، یعنی ذهن موجودیت یکپارچه ما. پس اگر کسی  در زندگی وارد راه ما شود ، چه کسی که از چراغ قرمز رد شود و چه پیشخدمتی که بنظر می رسد در رستوران به ما کم محلی می کند ، یا برنده ی جایزه ای یا آنچه شما به شدت در  تلاش برای مقاومت و انکار در برابرش هستید ، یا بعکس مخالفت نکردن با حسی که به ارمغان آورده شده ، بجای اینها  ما در این احساسات حضور داریم و خود را در آزمون  دیده و منطبق هستیم. ما می توانیم اجازه دهیم که این احساسات جریان یابند، و کارشان را بکنند، که بخشی از آن هست که به ما می گوید که چه وقت ما داخل یا خارج از سطح انسجام با خودمان یا دیگران هستیم. بعنوان مثال، ما می گذاریم که ترس طبیعی ما مانع راه رفتن در تقاطع خیابان شود و اجازه می دهیم خشم از راننده سرا پای وجودمان را بگیرد و بعد خواهیم دید که ما  واقعاً باندازه کافی در حین عبور از این تقاطع دقت نکرده ایم. یا ما اذعان می کنیم که از بی توجهی پیشخدمت به ما احساس اندوه یا خشم می کنیم ، و بعد شاید قادر شویم رفتارمان با او را نرم تر کنیم، ببینیم که او احتمالاً تا دیر وقت اینجا کار می کند ، یا به شادی امان فضایی بدهیم با دیگرانی که به ما جایزه داده اند، در همان زمان قدر دانی و اذعان کنیم به وجود  آنهایی که در طول راه به ما کمک کرده اند.      

بوکمینیستر فولر نشان می دهد که اگر ما به ساختارهای تنسگریتی نگاه کنیم، مثلاً به یک درخت، می توانیم ببینیم که اگر باد شدیدی بوزد و امکان این باشد که درخت  به سختی یخ زده شود، رگ برگ هایش ممکن است ضربه محکم و سختی بخورند. با این حال ، در اغلب شرایط درخت سیستم هیدرولیکی از آب و هوا در درون دارد که به او امکان می دهد که خم شده و در زیر فشار تطبیق پیدا کند بجای اینکه بشکند.

جالب توجه است که روانپزشکی مدرن از پدیده های موازی در روح و روان ما صحبت می کند. روان پزشک و نویسنده دانیل سیگل پیشنهاد می کند که اعمال روان و عواطف سالم می تواند با آنچه که ریاضیات به آن " سیستم های پیچیده " می گوید مقایسه شود که  این سیستم های ریاضی ، نیازمند هم تفکیک و هم انسجام اجزای جداگانه است. او به ما مثالی از یک گروه کر می دهد، اگر همه ما با هم یک نت را بخوانیم ، خب ما منسجم هستیم اما تفکیک شده و متفاوت نیستیم. سیستم خشک و محکم است. اگر ما گوش امان را بگیریم و همه در یک زمان بخوانیم ، حال تفکیک و تفاوت داریم اما سیستم دچار هرج و مرج است. اگر ما با همدیگر در هارمونی بخوانیم، حال سیستمی با عملکرد یکپارچه داریم.

در عواطف امان هم اگر خشک یا در هرج و مرج باشیم ، دانش امروز قائل به این است که این مسئله در وضعیت فیزیکی و ذهنی ما خودش را نشان خواهد داد؛ و دیگر ذهنی شفاف یا بدنی حقیقتاً سالم بدون عواطف یکپارچه و منسجم وجود ندارد. دکتر دانیل سیگل به نقل از تحقیقی در دانشگاه هاروارد می گوید مغز کودکانی که بطور مزمن آزار دیده اند نه تنها کوچک تر از اندازه معمول است بلکه منطقه مخصوصی از مغز که در نتیجه آزار مزمن این کودکان آسیب دیده است، ناحیه هیپوکارپوس یا کوپوس کالوسوم میباشد که وظیفه اش انسجام و یکپارچگی است. نتیجه گیری این دانشمندان که  شامل روانپزشکان نیز می شوند ، ضایعه ی مسدود شدگی ادغام، ترویج روابط سالم و انسجام پذیری است. و همانطور که دون خوان نشان داده، مناظره درونی ما بر روی تمام موجودیت و تجارب ما تاثیرگذار خواهد بود. و این در تحقیق دیگری در عصب شناسی توسط دکتر کنداس پرت و دیگر متخصصان نورولوژی در حیطه ی ایمنی شناسی اعصاب و روان   دیده می شود که در تشریح  باید گفت : مطالعات اشان درمورد  شیوه عمل نوروپپتید در سیستم ما است  که در واقع وضعیت  ایمنی ذهنی ،عاطفی بشدت به آن مربوط است.

و اینطور دیده می شود که بدن سالم بدنی است که تمامی احساسات را دریافت می کند بدون آنکه احساس نیاز به عمل متقابل کند یا بی اندازه در یکی از این احساس ها گیر بیافتد. یا آنکه در مورد آنها قضاوت خوب و بد کند. از دید معلمان ما، این همان کاری است که ما می خواهیم در موجودیت امان انجام دهیم، اینکه بتوانیم به هر آنچه از درون و بیرون اتفاق می افتد گوش داده و اذعان کنیم.

بنابر این اغلب در گرو ها و جمع های " آگاهی" ، باوری ضمنی وجود دارد که ما باید بخش های بخصوصی از خودمان  یا احساسات امان را انکار کرده و نا دیده بگیریم.  بعنوان مثال ، اگر ما در کلاس حرکات هستیم و احساس درد می کنیم، ممکن است فکر کنیم که تنها باید آنرا نادیده بگیریم ودر همراهی دیگران  ادامه دهیم. یا اگر احساس خشم می کنیم، یا احساس حسد(ممنوع آسمانی) می کنیم، یا بقیه احساساتی که احتمالاً یاد گرفته ایم انکار اشان کنیم، سعی کنیم آنرا از مقام اش پایین بکشیم و بر روی او لبخند مؤدبانه ای نقاشی کنیم.  

بنابر این تمرین تنسگریتی هنر سیال بودن و انسجام پایدار است. که شامل این ها می شود: مرور دوباره یا بازبینی زندگی امان به کمک تنفس توسعه بخش جارو کننده ، رد گیری روزانه انرژی و عواطف در تجارب امان در نتیجه دانستن الگو ها و شناخت  خودمان باندازهٔ کافی تا بفهمیم کجا به فکر و عواطف امان گیر کرده ایم، و همینطور کجا انعطاف پذیر هستیم، و بهمان اندازه دانستن درباره این شرایط شامل اینکه آنها را چگونه تجسم می کنیم، چگونه تنفس می کنیم، در بدن امان چه اتفاقی روی می دهد، آیا در حین خشم فک امان را سفت می کنیم؟ آیا سینه امان در حال حسادت خود را جمع می کند؟ و با شادی باز می شود؟ بنابراین می توانیم خودمان را تنظیم کنیم و حساب کار خودمان را در هر شرایطی داشته باشیم، و مسئولیت بخش خودمان را در اتفاقی که می افتد برعهده بگیریم و اجازه دهیم دیگران هم مسئول بخش خودشان باشند. اگر به مسئولیت امان در وضعیت روی داده اذعان کنیم آنگاه توانایی انطباق، هماهنگی و همکاری داریم.

   این توانایی امکان  ساختن گروه کر از تمام مایعات، مغز و استخوان های بدن مان را در کنسرت دارد  تا یک کُر یگانه و فردی و حقیقی را که به دیگران ملحق شده تبدیل به سمفونی ای کند که همان است که از طرف " خود دیگر ما" کالبد انرژی فرا خوانده می شود.  

این وضعیتی منسجم از کامل و پر بودن  در بدن و روح فرد است  که می تواند با آمدن دئونده مقایسه شود  قدرتی برای واقعاً حس کردن تمامی محدوده ی عواطف، و بیان این حس عمیق، آنگونه که فدریکو گارسیا لورکا می گوید، از اعماق زمین و آسمان خودشان می آیند و به پا های امان می روند، رگ ها و قلب ها و چشم ها و صدای امان را روشن می کنند، وجود مان می تواند تمام اتاق را روشن کند، تمام خانواده، تمام جنگل، تمام شهر، تمام یک دنیا...همه موجودات، در یک زمان.   

نائی مورز و رنی مورز شاگردان کارلوس کاستاندا و سالهای متمادی است که تسهیل کننده گان تمرینات تنسگریتی هستند.

۲۰۱۲

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد