t.me/Atashdaron1
یک دودمان lineage چیست؟
بروس واگنر هستم, شاگرد کارلوس کاستاندا، فلوریندا دانر گراو، تایشا آبلار و کارول تیگز یعنی همه ی شاگرد دون خوان.
من نویسنده ، نمایشنامه و مقاله نویس هم هستم. من در زمان بنیانگذاری کلیر گرین حضور داشتم و همینطور در زمان
شروع انتشار حرکاتی که همکنون بعنوان تنسگریتی شناخته می شوند. هرکدام از ما در دودمانی متولد شده ایم.
دودمان نسل و سیره ی خانوادگی امان که برای ما راهنمایی و عادات و الگوهای رفتاری فکری امان را به ارث گذاشته اند.
نسلی به دنبال نسلی دگر تا به ما رسیده هرکدام از ما بخشی از این خط سیر خونی خانوادگی امان هستیم.
مشابه این تنسگریتی هم بخشی از یک دودمان است. دودمانی متعلق به بینندگان کهن مکزیک باستان
که آنگونه که کارلوس کاستاندا می گوید به ده هزار سال پیش باز می گردد این دودمان در جنگلی ناشناخته
در آمریکای مرکزی شروع می شود. در روستای کوچکی که اذهان کنجکاو شمن گرا به ستارگان نگاه کردند و پرسیدند
من از کجا آمده ام؟
چرا ما اینجا هستیم؟
در گذر زمان این جمعیت کوچک به شهرهای بزرگتر گسترش پیدا کردند شمن ها جای خود را به روحانیون عالی مقام دادند
که باورهای اساسی و به همان شدت خواسته های طبقه حاکم را بطور عمومی در میان ده ها هزاراز مردمان گسترش می دادند و
ساختاری سخت را می ساختند. اما آنچه باورش سخت می نماید این است که در این زمان تمام این تمدن ها
خودشان را فدای یک سیستم فکری و یک شیوه در حکمرانی کرده بودند.
یعنی حکومت بوسیله حق الهی پادشاهان!
پادشاهان حاکم، الهی در نظر گرفته می شدند. زندگی آنها نمونه ای اززندگی خدا یا خدایان بود. و در کنار کاهن اعظم
به مردم اشان اجازه حیات و کامیابی می دادند. در این زمان توافق کامل میان تک تک افراد به معنای نجات یافتن بود.
و خلاف آن به معنای تبعید و مرگ بود. و در چنین انجماد ذهنی ، قلبی و عملی معابد عظیمی ساخته شد.
که مربوط به ماه ، ستارگان و تمام انواع دیگر خدایان در این ارتباط بود. در زمان های مشخصی از سال مراسم وکارناوال هایی برگذار می شد که
شصت تا صدو بیست و پنج هزار از مردم کل شهر گرد معابد جمع می شدند. و غذا - محصولات- طلا - نقره و کانی های معدنی
کاکائو - حیوانات و گاهی جان آدمیان را اهدا می کردند. تا ازخدایان بابت باران محصول خوب- موفقیت در جنگ
و ادامه نسل اشان قدردانی کنند.
در این اعصار طولانی و سخت برای زنده ماندن، دودمان بینندگان ما پیشرفت و زندگی می کردند. برای آنان یک باور
خالص حقیقی وجود داشت اعتقاد به خاصیت تغییر پذیری بشریت. تغییر شکل فرم فیزیکی بشر به نور
همانطور که لونت سه ژونت باستان شناس فرانسوی بیان می کند: این تصاویر در کتساکوآتل که بشر به
نور مبدل می شود در هیچ جای دیگری بغیر از زمینه فرهنگی مذهب نواهاتی در آمریکای مرکزی پدید نیامده است..
بنابراین بینندگان دودمان ما و تمدن های اطراف اشان به این مار فلس دار و خدای پرنده با پر پوشیده احترام می گذاشتند.
آنها او را کنسو کوآتل می نامیدند و راهنمایی های او را دنبال می کردند که تمرکز و دلیل سفرهای ما به
مکزیک به خاطر آن بوده است. خواه ما کشور اولمک را ملاقات کنیم که اولین فرهنگی بود که او را در سنگ نقاشی وحکاکی کرد .
و یا مایا ها که او را بمانند خدای باران و محافظ بشریت می دیدند. او را بعنوان بخشاینده زندگی وارزانی
کننده آب از بهشت به زمین می دانستند. و یا تئورتی واکانوس ها که او را قابل احترام ترین و حتی بیم انگیز ترین خدا می دانستند.
یا تولتک ها که می خواستند شباهت خدا گونه اش را در پیچیده ترین تمرینات رویابینی در دنیاهای دیگر تقلید کنند
با زپوتک با میکستک ها که بی جهت باور هایشان را مخفی نگاهداشتند. تمامی این مردمان یک اسطوره را یدک می کشند.
اسطوره ی عروج انسان به الوهیت، آوردن نور وجودی به دنیای روزمره امان به همچنین در آخر زندگی امان.
وقتی که شما تنسگریتی انجام میدهید شما هم بخشی از این سنت می شوید. شما هم همان آموزه ها را الان
در شکلی مدرن دریافت می کنید تا تغییر خودتان به سوی نور را بانجام برسانید به این دلیل است که بخشی از این سنت شدن که
تنسگریتی به آن تعلق دارد اهمیت بسیاری دارد از هیچ جای دیگری به ما چنین آموزه هایی نمی رسد محافظت شده و
دست به دست از نسلی به نسل دیگررسیده به شما به خط سیر انفرادی در دودمان ما.
دیگرانی قبل از ما به ادراک های خارق العاده ای داستان هایی درمورد آنها نوشته و اسطوره آنها ستوده شده است.
با آنها و با دسترسی به آموزه هایشان شما می توانید داستان خودتان را بنویسید.
منتظر ویدئوی بعدی باشید که در آن ما درباره ی دودمان کهن صحبت می کنیم.