مصاحبه های کاستاندا و همراهانش

https://www.youtube.com/c/Farsheedmohammadi

مصاحبه های کاستاندا و همراهانش

https://www.youtube.com/c/Farsheedmohammadi

وبینار رناتا مورز در مورد انرژی_ ۲۰۲۳

وبینار انرژی نخست رناتا مورز ۲۰۲۳

  

خوش آمدید همانطور که بسیاری از شما می‌دانید نام من رناتا مورز است و من شاگرد مستقیم کارلوس کاستاندا بودم. ما می‌خواهیم در مورد موضوع تقدم انرژی صحبت کنیم و این موضوع نام کلاس آنلاینی است که بزودی برگزار می‌کنیم. که بعضی از شما  هم در آن ثبت نام کردید و این همینطور موضوع و عنوان یکی از مهمترین قواعد کار کارلوس کاستاندا است. کارلوس عادت داشت بارها و بارها این را بگوید. منظورم این است که در گوش شاگردها فرو کرده بود که شماها  هیچ کاری را بدون انرژی نمی‌توانید انجام دهید، چه در این ابعاد از واقعیت باشید نمی‌توانید کاری بدون انرژی انجام دهید، چه در ابعاد دیگر واقعیت باشید، بازهم شما بدون انرژی کاری نمی‌توانید انجام دهید. پس او خیلی صحبت کرد و نوشت در مورد اینکه باید در انرژی خسیس بود و من بیاد می‌آورم که در اولین ورکشاپ  دراین مورد که در کالیفرنیا بود، لااقل من اینطور یادم میاد که در کالیفرنیا بود، که او برای اولین بار این موضوع را پیش کشید و او درباره این صحبت کرد که خست در انرژی، چطوری است و بعد کارلوس از ما شاگردها خواست که در  زمان استراحت میان ورکشاپ بین خودمان بپرسیم که خب تو چی یاد گرفتی؟ تو چی شنیدی؟ بخاطر اینکه کارلوس خیلی در اینکه چه می‌گوید تاکید نداشت، او خیلی بیشتر به این علاقه‌مند بود که بداند شما چه فهمیدید. پس ما دورهم صحبت می‌کردیم  و بیاد دارم، بعضی از او می‌پرسیدند که منظور شما از ناصح انرژی چیست؟ یا خیلی برای شان جالب بود  اینطور بگویم سوتفاهم شده بود که اوه من باید مراقب انرژی‌ام باشم. می‌دانید وقتی که در خانه کار می‌کردیم زمانی بود یا به دفتر می‌رفتیم،  یا جایی برای کاری می‌رفتیم و می‌گفتیم خب  از رئیس می‌پرسم که اگر بشه  تو خانه کار کنم. چرا که باید در استفاده از انرژی خسیس باشم. من بیشتر خانه می‌مانم و اینها خیلی تحط الفظی قضیه خسیس بودن در انرژی را فهمیده بودند، که باید انرژی‌ام را حفظ‌ش کنم. و وقتی این تیپ از افراد موضوع مروردوباره را فهمیدند اوضاع حتی بدتر شد و گفتند ما خانه را ترک نمی‌کنیم، چرا که بلافاصله بعد از ترک خانه اگر فعالیتی داشته باشم، باید برگردم خانه و مروردوباره کنم و من هنوز خیلی جریانات از گذشته دارم که باید مرور کنم، من هرگز نمی‌تونم و خیلی اوضاع  بامزه‌ای بود وقتی به حرف مردم گوش می‌دادی و اینکه سعی کنی بفهمی آنها چی از معنای خسیس بودن در انرژی فهمیدن. 

خب کارلوس کاستاندا منظورش از این موضوع این بود که ما باید از چگونگی مصرف انرژی‌مان آگاه باشیم. خیلی ازما، شاید همه ما  کارهایی را در طول روز بطور اتوماتیک انجام می‌دهیم و این جالب است  چرا که اوه بعد از یک ساعت متوجه می‌شوید که  کجا بودم و چطور شد و من چکار کردم بخاطر اینکه، این  بطور اتوپایلوت  انجام شده(اتوپایلوت دستگاه هدایت هواپیما بدون خلبان) و شما آگاه نبودید چه کردید. فقط انجامش دادید منظورم این است که ما همه اش را فراموش کردیم. همه آن را از حافظه پاک کردیم. پس نکته این است که ما می‌خواهیم  از چگونگی مصرف انرژی‌مان  آگاه باشیم و اینقدر روی دستگاه اتوپایلوت نباشیم و تا آنجا که بشود بیشتر آگاه باشیم و مراقب فعالیت‌های زندگی، پس آنوقت ما می‌توانیم انتخاب کنیم که می‌خواهم انرژی‌ام را در این راه مصرف کنم یا اینکه نه در این یکی راه می‌خواهم  انرژی بگذارم.  حالا در دنیای شمن‌ها این انرژی یا خسیس بودن در انرژی به معنای چندین نوع مختلف از انرژی است یا بگذارید بگویم دو نوع انرژی است.  بسیار خب و احتمالا بعضی از شما ممکن است بدانید که می‌خواهم چه بگویم و بعضی از شما ممکن است ندانید. من فکر می‌کنم که بهترین راه برای تشریح دو نوع انرژی این است که از کتاب  استفاده کنیم. چیزی که شاید کارلوس به ما بگوید وقتی که او به اوحاهاکا رفت  روی یک نیمکت در پارک نشست تا شاید دون‌خوان را ملاقات کند. آنها روی این نیمکت پارک با هم می‌نشستند و البته کارلوس در آن زمان می دانید در سپهر انرژی دون‌خوان بود. پس کارلوس خیلی انرژی داشت وقتی شما در حضور یک ناوال باشید انرژی و جایگاه پیوندگاه در جای اصلی خود قرار ندارد. بلکه پیوندگاه شما به مکان پیوندگاه آنها حرکت می‌کند. پس کارلوس این مزیت را داشت و هردوی آنها به مردم نگاه می‌کردند. مردمی که به دلیلی بیرون کلیسا تجمع کرده بودند. بهرحال آنها مردم را نگاه می‌کردند که به کلیسا وارد و خارج می‌شدند و آنچه که آنها  نمونه به نمونه بعد هم دیدند، این بود که صورتبندی انرژی ما بعنوان یک موجود اینطور بود که می شود گفت آنها دیدند که یک بشر یک فرد، یک کره نورانی است. و این کره‌درخشان خانه‌ی کالبد فیزیکی است. منظورم این است که مثلا اینجا کالبد فیزیکی من در درون در یک کره نورانی سه بعدی است و فرد یک نقطه باشدت نور بیشتر در پشت این کره نورانی اولیه  دارد که نقطه پیوندگاه نامیده می‌شود و مال من باید اینجا باشد. شما در کتاب خوانده‌اید که باندازه یک دست باز پیوندگاه یک برجستگی در پشت است. بعد در اتصال به نقطه پیوندگاه یک کره نورانی دیگر داریم که فقط با انرژی درک می‌شود او هیچ چیز فیزیکی ندارد. فقط انرژی است. این یک انرژی نوسانی کیهان است. این چیزی است که کالبد‌انرژی از آن ساخته شده است و در عقب من در پشت نقطه پیوندگاه، یک کره نورانی هست که کالبد‌انرژی من است. پس البته که کارلوس و دون‌خوان تفاوتهایی در شکل انرژی افراد دیدند.  آنها افرادی را  درآن اطراف دیدند که یک خورده انرژی‌شان شکل صدف حلزون بود. انگار که شما راه بروید و کالبد‌انرژی کوچک‌‌تان  را با خود بکشید و آنها افرادی را دیدند که برسطح زمین شناور بودند و  افرادی که  روی زمین حرکت می‌کردند و بعد بطرز جالبی افرادی را پیدا کردند که مخازنی در کره درخشان‌شان داشتند که در زمین جا گرفته بود. پس تمام این انواع مختلف صورتبندی انرژی آنجا بود و برمبنای اینکه کدام صورتبندی را می‌دیدند، متوجه می‌شدند که فرد چطور از انرژی‌اش استفاده می‌کند. اما نکته این است که ما بیشتر وقت‌مان را فقط در کالبد فیزیکی می‌گذرانیم. وقتی که ما  در جامعه به مردم نگاه می‌کنیم.  وقتی در اطراف می‌چرخیم ما کالبد فیزیکی می‌بینیم و البته که قضاوت می‌کنیم که این چه خوبه این خوب نیست. اما می‌دانید اما ما بطور برجسته‌ای  مدام در کالبد فیزیکی‌مان هستیم. ما به چیزها نگاه می‌کنیم و با کالبد فیزیکی  تنها با پنج حس‌مان ادراک شان می‌کنیم، نه با کالبد انرژی‌مان! بار دیگر کالبد‌انرژی از انرژی نوسانی کیهان ساخته شده و وقتی او ادراک کند به ما  چیزهای متفاوتی می‌گوید. بهرحال آنچه قضیه را جالب می‌کند این است که ما از دون‌خوان ماتئوس یاد گرفته‌ایم که کیهان در کل انگار برای ما پیام کتبی می‌فرستد. من دوست دارم از لغت پین کردن استفاده کنم.  در تمام اوقات انگار دارند برای کره‌درخشان ما موج می‌فرستند همیشه دارند برای کالبد‌انرژی ما موج می‌فرستند. اما ما با این امواج اطلاعاتی چکار می‌کنیم؟ بخاطر اینکه ما آنها را ندیده می‌گیریم ما از کالبد‌انرژی خود چشم پوشی می‌کنیم. ما تمام این پین‌های اطلاعاتی از کیهان را نادیده می‌گیریم! می خواهم یک نقل قول بخوانم و می‌خواهم بطور دقیق از کارلوس نقل کنم. پس من این نقل قول را در مورد چیزی می‌گویم که دون‌خوان  ماتئوس گفت که چرا ما نمی‌توانیم اطلاعات رسیده از کیهان را در وضعیت الان‌مان بشنویم. دون خوان ماتئوس بیان می‌کند که بشریت بعنوان یک اورگانیسم  مانور شگفت آوری از ادراک انجام می‌دهد که از شانس بد تصور غلطی از میدان مقابل ایجاد می‌کند. بشریت هجوم انرژی محض کیهانی را بطور کلی می‌گیرد و به اطلاعات حسی مبدل می‌کند.ـ ما این انرژی را به چیزی که بتوانیم ادراک کرده و با پنج حس‌مان جمع کنیم، مبدل می‌کنیم. بشریت که ما باشیم  بوسیله سیستم خشکی از تأویل ادراک می‌کند که بینندگان شمن آن را شکل انسانی می‌نامند. پس کیهان برای ما موج اطلاعاتی می‌فرستد، اما بدون کالبد‌انرژی گوش بزنگ و هوشیار ما آن را ادراک نمی‌کنیم.  

ما همه چیز را فیزیکی ادراک می‌کنیم و برای قسمت اعظمی از زندگی‌مان تنها و فقط فیزیکی ادراک می‌کنیم. حالا ممکن است شما بپرسید که شکل انسانی چیست؟ پس بگذارید این را  روشن کنیم شکل انسانی تجربه زندگی شما است. تاریخچه شخصی شما است. تجربه زندگی‌‌تان  از وقتی که بدنیا آمدید تا الان است و این جمع تمام معنایی است که شما ساختید. تمام درس‌هایی است که یاد گرفتید. تمام سیستم باوری شما است. تمام تعاریف شما است. تمام آن چیزهایی است که می‌دانید و با آنها زندگی را طی می‌کنید. تمام چیزهایی که بودنمان را دنیای‌مان با آن می‌گذرانیم. جالب این است که ما این سیستم باوری این دانسته‌ها این معانی را در سن شش سالگی فراهم می‌آوریم و بعد وقتی که چیز جدیدی در دنیای‌مان ببینیم اگر پالس انرژی جدیدی در دنیا ببینیم ما آن را بعنوان موردی جدید ادراک نمی‌کنیم. ما بلافاصله آن را به چیزی که قبلا می‌دانستیم ارجاع می‌دهیم و در سطح علم عصب شناسی، مغز ما دوست دارد که به هرچیزی برچسبی بزند. پس  وقتی که به سن شش سالگی برسیم ما از اینکه به شیئی برخورد کنیم که قابل شناسایی نباشد نفرت داریم. پس ما نه تنها با تعابیر فیزیکی کالبد فیزیکی‌مان می‌گذرانیم بلکه هر اختلاف مختصری  در دنیای‌مان  و دنیاهای دیگر را فقط با حواس فیزیکی‌مان درک می‌کنیم. بعد ما تمام اینها را بر مبنای اطلاعاتی که در سن شش سالگی جمع کردیم تفسیر می‌کنیم و این فرآیند را در باقی عمرمان تکرار و تکرار و تکرار می‌کنیم. یک کتابی بود که من عنوانش را دوست داشتم سال ۱۹۸۰ منتشر شد و نام کتاب این بود: هرچیزی که می‌دانم در کودکستان یادگرفتم!  این نویسنده در مورد دیدگاه‌های کارلوس کاستاندا کتاب ننوشته بود. او فقط به بشریت نگاه کرده بود. اوه خدای من در کودکستان ما چطور بودیم؟  می‌دانید چیزی را می‌خواستید صرفا آن را از دست کس دیگر می‌کشیدید. شما چیزی در مورد ظاهرسازی اجتماعی نمی‌دانستید. و ما الان هم بعنوان بزرگسال  در انواع راه‌های تغییر شکل داده، همان کارها را می‌کنیم. پس بله هرچیزی که ما تا الان یاد گرفتیم که با آن داریم زندگی می‌کنیم، که الان ادراک می‌کنیم، قشنگ به سن شش سالگی ما بر می‌گردد. اما این تمام داستان نیست. ساختارهای باوری ما که فکر می‌کنیم همان‌ها هستیم، بهیچ وجه ما آنها نیستیم!  این به ما داده شده!  این بوسیله والدین به ما داده شده، بوسیله والدین بزرگ به ما داده شده،  بوسیله اجداد به ما داده شده، می دانید نیا به نسل بعد و بعد جد به نسل بعدی همینطور نسل به نسل و بازهم این افراد با مواد اصلی که در سن شش سالگی فراهم آورده‌اند، گذران عمر می‌کنند. پس ما این نیستیم. ما چیزهایی را اجرا می‌کنیم که حتی از خود ما به ما نرسیده اند، بلکه این ایده‌ها این معانی از اجدادمان به ما رسیده، پس واقعا تعجبی ندارد که چرا ما گیر افتادیم. ما واقعا تو تله افتادیم. ما در این حباب اولیه فیزیکی گیر کردیم و این به ما آموزش داده نشده، ممکن است یکی دو بار در طول زندگی یک نفوذی به ما بشود. شاید بیشتر شما این جرقه آگاهی را بگیرید که آره من یک چیزی را می‌دانم!که انگار این را می‌دانم بدون اینکه کسی بهم گفته باشد. فقط اینکه می‌دانم دانستن فی البداهه. بله این یک جرقه آگاهی از کالبدانرژی شما است، اما بطور کلی این جرقه‌ها خیلی کم هستند. خیلی خیلی کم اند. پس ما یک معمای لاینحل داریم که بله در تله  اولین کره درخشان‌مان افتادیم و چطور اصلا ممکن است که از این تله در بیاییم؟   

خب دون خوان مکالمات زیادی با کارلوس دارد و می‌خواهم یکی از آنها را الان برای‌‌تان  بخوانم و تمام این مکالمه در این مورد است که چطور از ادراک فیزیکی، یعنی هر ادارکی از کره‌درخشان اول، به ادراک دیگر با یا از کره‌درخشان کالبد انرژی‌‌‌مان حرکت کنیم، کارلوس و دون‌خوان یکی از گفتگوهای درخشان‌شان را داشتند و کارلوس سعی می‌کرد که شاید بتواند برای دون‌خوان زرنگ بازی در بیاورد و گفت می‌دانی  اوه مرد! من یک چیزهایی را لیست کردم و می‌خواهم چند تا سئوال هوشمندانه از تو بپرسم و کارلوس پرسید که دون‌خوان  بنیاد اجتماعی ادراک چیست؟   

(دوباره این ادراک اجتماعی این ادراک فیزیکی) دون خوان گفت قطعیت فیزیکی دنیا بوسیله اشیا سفت ساخته شده ما با بدن  سفت فیزیکی‌مان ادراک می‌کنیم و ما اجسام و اشیا فیزیکی و سفت را ادراک می‌کنیم. من این را بنیاد اجتماعی می‌نامم. چرا که تلاشی جدی و مجدانه بوسیله هرکسی اعمال   

می‌شود تا  ما را هدایت کند که دنیا را همینگونه که ادراک می‌کنیم.ـ بله ما بوسیله والدین‌مان تربیت می‌شویم که دنیا را ادراک کنیم و والدین بزرگ و اجداد که همه اینطور دنیا را  ادراک کردند؛   

کارلوس پرسید پس ما چطور باید دنیا را ادراک کنیم؟  

دون خوان گفت همه چیز انرژی است. تمام کیهان انرژی است. بنیاد اجتماعی ادراک ما می‌بایست قطعیت فیزیکی باشد. درواقع ادراک انرژی حتی با کالبد‌انرژی ما قطعیت فیزیکال دارد. قطعیت فیزیکی که انرژی در همه‌اش هست.  تلاشی که می‌بایست ما را برای ادراک انرژی بعنوان انرژی هدایت کند.   

نه ادراک انرژی بوسیله تاریخچه شخصی. نه ادراک انرژی بوسیله شکل انسانی. بلکه ادراک انرژی بعنوان انرژی، بوسیله کالبد‌انرژی مان. آنگاه ما هردو گزینه را در دستان خود داریم هر دو گزینه! ادراک بوسیله فرم فیزیکی و ادراک بوسیله کالبد‌انرژی.ـ مکالمه ادامه پیدا می‌کند، پس حالا چه می‌گویی دون خوان؟   

من دارم میگم که این دنیا اول دنیای انرژی و بعد دنیای اشیا است. اگر ما با یک قضیه ثابت شروع نکنیم که این دنیایی از انرژی است، هرگز نمی‌توانیم انرژی را ادراک کنیم.»   

رویا، می بینید که بهرحال تمام این معانی شمنی با قطعیت  فیزیکی متوقف خواهند شد، چرا که شما فقط سختی اشیا را نشانه گرفته‌اید. پس برای اینکه ما بیشتر ادراک کنیم باید که از ادراک کردن تنها

بوسیله کالبد فیزیکی و از دنیای اشیا حرکت کنیم تا با کالبد‌انرژی، انرژی را ادراک کنیم. 

حالا من می‌دانم بعضی از شما  ممکن است بگویید اوه من همه اینها را می‌دانم! اینها را در کتاب خوانده‌ام.کارلوس در این مورد شانزده بار در جای جای کتاب‌ها نوشته، دقیقا شانزده بار در تمام این کتاب های مختلف و با زمینه‌های مختلف، و من میگم که این عالی است که این را می‌دانید. عالی است که این را بطور ذهنی فهمیدید. آنچه که من پیشنهاد می‌دهم این است که ما در دنیای بینندگان چیزی را نمی‌دانیم تا وقتی که آن را خودمان تجربه کنیم. پس سئوال من از شما این است که آیا این را تجربه کردید؟  ممکن است بعضی از شما تجربه کرده باشند، بعضی هم نکرده باشند. اما من می‌دانم که در این کلاس آنلاین، چیزهایی را با کالبد انرژی‌‌تان ادراک خواهید کرد. فهمی متفاوت از آنچه قبلا داشته‌اید. حالا کارلوس عادت داشت به ما بگوید که‌ ای‌خدا! همه شما در لوس آنجلس زندگی می‌کنید! می‌گفت هرقدر شما بطور اجتماعی بیشتر بر روی انرژی‌‌تان  دقت کنید، متوجه می‌شوید که خودتان در لوس‌آنجلس هستید ولی انگار کالبد انرژی‌‌تان  در چین است. می‌دانید این یعنی تا این حد کالبد‌انرژی از شما دور است. و اگر ما به ترسیم کالبد فیزیکی در کره‌درخشان برگردیم، به مکان نقطه پیوندگاه و کالبد‌انرژی در این صورتبندی، رجحان کالبد فیزیکی در این نمای ترسیمی هم کاملا مشخص است. چرا که آنچه که کارلوس و دون خوان دیدند این بود که  کره‌درخشان کالبد فیزیکی ما بطور مداوم کالبد‌انرژی را  بدنبال خود در پشتش می‌کشد. انگار که هی بگوید نه نه نه نه کالبد‌انرژی همون عقب بمون من اینجا مسئول هستم من اینجا مسئولم!  

بطور انرژیک ما اینطور دیده می‌شویم. ما مردمانی خیلی فیزیکی هستیم که در دنیایی بسیار فیزیکی زندگی می‌کنیم.   

حالا راه دیگری برای بودن هست؟   

بله! بعضی از شما ممکن است فکر کنید که من خودم با کالبد انرژی‌ام هماهنگ هستم. بسیار خوب و تو از بعضی از ابزارهای کارلوس استفاده کرده‌ای تا این کار را بکنی، بسیار عالی، خوب! راه دیگری برای بودن این است که پیوندگاهت را حرکت بدهی. اینطوری است که نقطه پیوندگاه این پشت است باندازه کافی بی‌عملی انجام بده آنوقت نقطه پیوندگاه به زمین می‌افتد که البته بازم رشته‌های کره‌درخشان تو را تا زمین دنبال می‌کند. او در میان کره‌درخشان تو حرکت می‌کند و از بین پاهای تو بالا می‌آید از میان دوراه( بین مقعد و آلت تناسلی) وارد بدن می‌شود و در بدن تو  در جایگاه قلب آرام می‌گیرد. وقتی که تو قادر شدی این کار را با پیوندگاهت انجام دهی، آنوقت کالبد‌انرژی را با خودت داری. بخاطر اینکه بیاد داری آن این پشت بود و پیوندگاه کالبد‌انرژی را درون تو می‌کشد و بعد کالبد‌انرژی در اطراف مرزهای کره‌درخشان اول(کره درخشان کالبد فیزیکی) بالا می‌آید و آن را می‌پوشاند.  دیگه مانند یک صدف حلزونی نخواهید بود که روی زمین راه می‌رود. تو مانند بینندگان خواهی شد  یک کره انرژی با یک رینگ از کالبد‌انرژی در اطرافش.  خب مردمانی با این صورتبندی انرژی چه شکلی به نظر می‌رسند؟ چشم‌های آنها واقعا براق است. اومم وقتی شروع به صحبت می‌کنند... بطور موقرانه‌ای از همان زبان عادی برای انتقال معانی استفاده  می‌کنند، اما خیلی استعاره‌ای حرف می‌زنند. چرا که آنچه که واقعا از یک لغت می‌خواهند بیان کنند لزوما همان نیست که معنای اجتماعی آن واژه است. پس احتمالا یکخورده چالش برانگیز است.   

اومم کارلوس و همه آنها بطور فیزیکی جوان تر از سن بیولوژیک شان بنظر می‌رسیدند و  بنابراین وقتی به آنجا می‌رسید، وقتی این اتفاق می‌افتد، ممکن است متوجه شوید که این کارها را انجام می‌دهید، ممکن است متوجه شوید که اطلاعات را کانالیزه می‌کنید. ممکن است متوجه شوید که دارید صحبت

می‌کنید و چیزهایی می‌گویید که من اکنون می‌گویم، همه این‌ها ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که آن حلقه دوتایی را بدست آورید. حالا انقلاب بینندگان و تمام  تلاش کاستاندا این بود که به ما کمک کند تا ما این  رینگ دو تایی را بدست بیاوریم و ما از دودمان کارلوس کاستاندا از طریق کتاب‌ها یاد می‌گیریم که کلی حرف و  حدیث و داستان در آنها هست که بینندگان کهن فقط می‌خواستند که با کالبد‌انرژی شان باشند. یعنی با بخش دیگر صدف حلزون انرژی، فقط کالبد انرژی، و خب این برای آنها چطور کار می‌کرد؟ بخاطر اینکه آنها توجه چندانی به دنیای فیزیکی نداشتند و تنها به قلمرو انرژی توجه نشان می دادند با مرگ خود برخورد کردند. آنطور که داستان در قلمروها  و زمان های  دیگر بازگو شده چرا که وقتی شما از اینجا به اینجا سفر می‌کنید، شما باید که بنوعی بفرم فیزیکی انرژی در آنجا زمین‌گیر شوید و بهتر است که بتوانید با فضا کنار بیایید. اما اگر نتوانید بنحو فیزیکی قضیه را رفع و رجوع کنید، ممکن است جمع کردن کار یک خورده آنجا سخت تر شود. بار دیگر این آخر شمنیزم است می‌دانید و من نمی‌خواهم در موردش الان صحبت کنم. چرا که ما یکجورایی نزدیک ابتدای راه هستیم.  بعضی از ما در ابتدای ماجرا هستند. خب پس الان ما کجا هستیم؟ ما فقط در  کره فیزیکی‌مان هستیم. به نظر می‌رسد که واکنش منفی وجود داشته است. شمن‌های کهن قبل از فتح اسپانیایی‌ها یا قبل از سال ۱۵۵۱ میلادی از بین رفتند. و پس از آن به نظر می‌رسید که کل نژاد بشر دیگر گفتند ما این را نمی‌ خواهیم. ما جسمی خواهیم بود، ما فیزیکی خواهیم بود، ما فیزیکی خواهیم بود! زیرا امروز ما برعکس آن دوران هستیم. در درجه نخست در قلمرو فیزیکی هستیم، بینندگان کهن مردند. پایان کالبد انرژی، ما امروزه بطور فیزیکی می‌میریم. در شکل فیزیکی مان. و بعضی از ما زودتر خواهیم مرد. اما بدون اینکه از کالبد‌انرژی به ما انرژی برسد. ما عین والدین‌مان تنها خواهیم مرد. ما سالخورده و ناتوان می‌شویم و سپس می‌میریم.   

خب خودتان همه اش را می‌دانید. پس هردوی این گزینه‌ها  فقط کالبد‌انرژی یا فقط کالبد فیزیکی نمی‌توانند شما را هدایت کنند. هر کدام به تنهایی نمی‌توانند شما را برای دوره طولانی در زمان باقی نگهدارند. بهرحال بعد از پیروزی اسپانیایی‌ها یک گروه کوچکی از افراد بودند که تلاش‌های بینندگان   

کهن را دنبال می‌کردند و از ابزارهای آنان استفاده کرده آنها را بازیافت و محفوظ می‌داشتند، اما آنها فقط از این ابزارها برای کالبد‌انرژی استفاده نمی‌کردند تا خارج بشوند، بلکه از آنها در دنیای روزمره بهره می‌جستند. پس آنها به کالبد‌انرژی می‌رفتند تا یاد بگیرند و پاسخ‌ها را به اینجا بیاورند. بعد باز می‌رفتند دنبال جواب می‌گشتند و پاسخ را می‌آوردند به همین دنیا و اینجا به کار می‌بردند. آنها هر دوی این کره‌ها را باهم استفاده کردند که این راه بینندگان جدید است داشتن هردوی این کره های انرژی در دور خودتان در یک زمان پس،  روشی که ما از کارلوس کاستاندا یاد می‌گیریم روش بینندگان جدید است. بله شما به کالبد‌انرژی می‌روید بله شما بر می‌گردید این یک سیکل است و این چیزی است که به ما بخوبی خدمت می‌کند. شما می‌توانید کالبد فیزیکی را مجسم کنید که با کالبد‌انرژی ممزوج شده

این خیلی بیشتر دوام می‌آورد. پس شما آگاهی بالایی در حین انجامش خواهید داشت. پس این تقریبا قاعده انرژی نخست است. شما در انرژی خسیس هستید. شما در هر دو نوع این انرژی‌ها خست بخرج می‌دهید. در استفاده از هردوی این انرژی‌ها آگاه هستید. تلاش می‌کنید که کره‌ها را پیش هم بیاورید و این چیزی است که در کلاس آنلاین انرژی نخست یاد گرفته و تجربه می‌کنید.   

این کلاس به شما خیلی بیشتر از  تنها انجام دادن حرکات جادویی یاد خواهد داد. خیلی بیشتر از تنها خواندن کتاب‌ها ارائه خواهد داد.  و خیلی بیشتر از چیزی که از انجام تکالیفی که دون‌خوان به کارلوس در کتاب‌ها می‌داد، بدست خواهید آورد. چرا که بعضی از آنها برای ما هم هست و بعضی اصلا از ابتدا برای ما نیستند. آن تکالیف برای ما نبودند. برای کارلوس بودند. پس این چیزی است که کلاس انرژی نخست در مورد آن است، اینکه چطور با هردوی اینها کالبد‌انرژی و  کالبد فیزیکی زندگی کنید.   

و در این شش هفته کلاس آنلاین می‌خواهم کمی از این شکل  را  با شما به اشتراک بگذارم،  تا شما بدانید چه در پیش‌رو دارید و قرار است که در این شش هفته در ابتدای در هر کدام از این شش هفته ویدئوهایی را دانلود کنید. و پیشنهاد ما به شما این است که لطفاً فوراً آنها را تماشا کنید. زیرا آخرین ویدیوی هر یک از آن  هفته‌ها ویدیویی در مورد بی عملی است. بیاد دارید که نقطه پیوندگاه را با بی‌عملی جابجا می‌شد کرد. پس از شما خواسته خواهد شد که در مابقی هفته این بی عملی‌ها را انجام دهید.  و بعد در یکشنبه بعد ما یک دیدار زنده در زوم خواهیم داشت. تا آنجا که بتوانیم اما ما بطور زنده در  مورد تجربه شما صحبت خواهیم کرد و ما خودمان را برای هفته بعد آماده می‌کنیم. پس هیچکدام از ما جا نخواهد افتاد و همه ما شانس خوبی برای فهمیدن این داریم که با این کلاس چه تجربه کردیم و چه دانستیم.  

بسیار خب دوستان در وبسایت ما کلاس انرژی نخست را چک کنید تا به شما اطلاعات خیلی بیشتری بدهد که دقیقا کی کلاس آغاز می‌شود. متاسفم من آدم کارهای اداری نیستم. خب بهرحال شما را آنجا می‌بینم. امیدوارم خیلی از شما را در کلاس ببینم. خیلی خوب دوستان روز خوبی داشته باشید. ممنون که تماشا کردید مراقب خودتان باشید خداحافظ.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد