مصاحبه های کاستاندا و همراهانش

https://www.youtube.com/c/Farsheedmohammadi

مصاحبه های کاستاندا و همراهانش

https://www.youtube.com/c/Farsheedmohammadi

وبینار رناتا مورز درباره ورکشاپ مسکو ۲۰۱۸

t.me/Atashdaron1

وبینار مسکو رنی مورز

  

بیاییدعملا درباره ی رویداد صحبت کنیم. بیایید درباره ی رئوس مطالب صحبت کنیم. در مورد عنوان رؤیابینی کاربردی. ترجمه از زبانی به زبان دیگر ممکن است مشکلاتی را در فهم اصل مطلب ایجاد کند.اما شیوه ی دیگری که ما به این موضوع نگاه می کنیم، شیوه ی دیگری که آن را توصیف می کنیم جادوی عملی است.این شما هستید که به روح در زمان های متفاوت در روز متصل می شوید. درزمان های مختلف در زندگی اتان و بنابراین می توانید روح را به زندگی اتان بیاورید. من می دانم که خیلی از شما که به این سمینار آمدید  احساس کردید که انرژی در اینجا فوق العاده است. اما این  انرژی ترکیبی از انواع مختلفی از انرژی است، و خیلی از شما این سمینار را ترک می کنید با این آرزو که ایکاش این نوع از انرژی را، این احساسی که الان  دارم ، برای همیشه با خودم نگه می داشتم، ولی این واقعا امکان پذیر نیست. آنچه در این سمیناراتفاق افتاده این است که قصد برای این اتفاق قرار گرفته و بعد در سمینار قصد دودمان ساحران خودش هدایت را بدست می گیرد و مانند چتری بزرگ بر روی سر تمام شنوندگان می آید. پس ما انرژی دودمان بینندگان هستیم و بعد ما این مردم درون اطاق را داریم که یک قصد انفرادی و توجه انفرادی دارند. این ترکیب، انفجاری از انرژی را ایجاد می کند که ما احساس می کنیم، و وقتی شما به خانه بازمی گردید، این انفجار انرژی برای چند هفته ای با شما می ماند و بعد هر کدام از ما بطور فردی، یعنی شما و من، باید این اتصال به روح را زنده نگهداریم، و این تمام آن چیزی است که جادوی کاربردی یا رویابینی کاردبردی درباره ی آن است. اتصال به بی کرانگی نه تنها فقط در سمینار،  بلکه درهر روز از زندگی واقعی اتان، بعنوان شاگرد کارلوس کاستاندا!

می توانستم کاملا  بطور شخصی ببینم  که کاستاندا این جادوی کاربردی را تمرین می کرد.می توانم خاطره ای را که الان  واضح تر است، بیاد بیاورم .   روزی بود که پنج تا از ما به همراه او به گردشی ساحلی رفتیم .  این مسافرت بعلت زنی در میان امان انجام می گرفت که خیلی به این جمعیت و گروه خاص وابسته شده بود. دوازه سال بود که در گروه بود.  همه ی رفتار او،  شیوه ای که صحبت می کرد، هر چیزی در مورد او، از این جمعیت و گروه می آمد. اما قصد کاستاند این بود که همه ما، همه ی توده ی  انرژی ما، در این گروه به همراه او برویم تا آن زن کم کم از این مکان اش و از دنیای اش جدا شود،  و ما با گروه امان رفتیم به ساحل و می توانید تصور کنید. صدای اقیانوس را می شنیدیم و باد ملایمی می وزید.  در بیرون نهار خوردیم و زیرسایه ی چتر های بزرگ ، و خورشید می تابید و خلاصه بعد از نهار شد. در فرصت بعد از نهار کارلوس دیگر به ما توجه ای نکرد. بلکه به رستوران به چیزهایی   فیزیکی ای که دور و بر مارا گرفته بود توجه کرد. توجه و قصد او بسوی ارتباط با بی کرانگی بود و او این را انعکاس می داد. او آنجا نشسته بود وچشم هایش رو به بالا بود و چنگالی را گرفته  و بر روی میز می زد.  درحالیکه با دهان نیمه باز بالا را نگاه می کرد. هیچکسی مزاحم او نشد و ناگهان بعد چند دقیقه او برگشت و  شروع کرد به توجه به اطراف و ما  از رستوران بیرون آمدیم و در کنار اوبراه افتادیم . من از او پرسیدم  که چه کار داشت می کرد؟ او گفت که داشته رؤیابینی کاربردی را تمرین می کرده است. او گفت که  داشته است جادوی کاربردی را استفاده  می کرده است و خودش را با بی کرانگی هم فرکانس می کرده تا بفهمد تقدیربعدی کجا است،  تا به این زن برای  گسستن زنجیرهای گذشته اش کمک کند. او گفت که بینشی از چیزی مانند کلیسا داشته است و از آن زن پرسید آیا مکانی اینچنینی  در این اطراف نیست؟ او گفت چرا این اطراف یک کلیسای میسیونری قدیمی هست که  در بچه گی بعنوان باغ  در آن بازی می کرده است. پس همه ما به آنجا رفتیم . خب این یک مثال کوچک از این است که یک رؤیای کاربردی چگونه  به شما الهام می دهد، راهنمایی می کند و بینشی برای یک راه خاص ارائه می دهد.  کارلوس از این روش خیلی زیاد در رابطه با  شاگردانش استفاده می کرد و مثلاٌ اگر بعضی از ما لازم بود که به دانشگاه برگردیم  ومی گفتیم چه سرفصل و چه مورد مهمی است که باید بابت اش به کلاس برگشت؟ او همیشه خودش را هم فرکانس با روح می کرد و همیشه می گفت روح به تو اینطور پیشنهاد می دهد و غیره ... برای آنهایی از شما که بدنبال ارتباط پایدارتری با بی کرانگی هستند بغیر از حرکات  جادویی که همیشه انجام اشان می دهیم. این شیوه هم هست  که کارلوس انجام می داد  و این به آن معنا نیست که شما انتظار بکشید که بی کرانگی بر شما نازل شود. کارلوس همیشه می گفت که باید دنبال اش بدوید. شما بایدخود را به آن  برسانید و باید این را به طریقی بسیارخاص بسیار دقیق و باجزئیات انجام بدهید. بی کرانگی به ما همان را میدهد که ما به او داده ایم. اگر شما پرسشی مبهم بپرسید پاسخی مبهم هم دریافت می کنید.   اگر شما چیزی دقیق و با جزئیات بپرسید پاسخی مشخص بهمراه جزئیات خواهید گرفت. بعد از سالیان سال که خودم تنسگریتی انجام داده ام می توانم بگویم  تقریبا هر روز به خاطر چیزی از جادوی کاربردی استفاده می کنم.  من از آن برای پیدا کردن کارمندان جدید برای کلیر گرین استفاده میکنم. من از آن برای مشخص کردن جای بعدی که به آن میروم استفاده می کنم. هرزمانی اگر ورکشاپی باشد ویا برنامه ای برای اجرای ورکشاپی باشد.  به این معنی نیست که بدست ما این برنامه برپا شده است، بلکه  ما بدنبال روح می دویم. به آن گوش می دهیم و بعد ما منتظر می مانیم تا پاسخ برسد. قدم اول درهرکاری نخست آماده سازی خودم است. سکوتی که ذهن ام را فرا می گیرد،  وبعد رها شدن از تمام عوامل حواس پرتی در اطراف و بعد  مانند یک تیر رها شده از چله ی کمان  برپرسش ام از بی کرانگی  تمرکز می کنم . اگر تمایل دارید که فردی باشید که تصمیمات سریعی می گیرد و غیره   پاسخ ها بلافاصله می رسند. بینش ها بلافاصله می رسند یا ممکن است پاسخ ها با تاخیر بیایند و شما بخت و اقبال و شگون در نظر بگیرید و یکسری اطلاعات مهم و مبهم،  یکسری رهنمودهای  مبهم به شما برسد.  خلاصه راهی  طولانی که  ممکن است چند روز طول بکشد. اماهرچقدرطول  بکشد شما پایداری می کنید وتا آمدن پاسخ  با هوشیاری  انتظار می کشید.  بطورمنفعلانه انتظار نمی کشید،  بلکه بطور فعال منتظر می مانید. اینطور ابزار ها را در سمینار مسکو  می آموزید که خیلی از همراهان ما قبلا در گردهمایی برلین آنها را آموختند و اگر شما از آنهایی هستید که می گویند  من مدت هاست که تنسگریتی کارمی کنم و دیگر برای من تکراری است، دیگر چیزی برای یادگیری نمانده، باید به شما  بگویم که اشتباه می کنید. چرا که ما در زمان بسیار متفاوتی از دودمان بینندگان هستیم و این برحه ای از زمان است  که ما شاگردان باقیمانده  همانطور که می بینید داریم به پایان زندگی امان و زمان امان در این سیاره می رسیم و ما این موضوع  را بسیار جدی می گیریم. چرا که ما را مجبور به این می کند که به عقب برگردیم و آنچه کارلوس به ما یاد داد  را ژرف تر بکاویم  و به آن عمیق و عمیق تر نگاه کنیم تا ببینیم به ما چه آموخته  و آن را به شما نیز بیاموزیم. خیلی چیزها هست که کارلوس به ما بطور خصوصی آموخته است که من می خواهم آنها را انتشار بدهم. اما واقعا بینهایت ارائه آنها درگروه های بزرگ انسانی مشکل است.  چیزی که برای ما تغییر پیدا کرده این است که الان ما  راه هایی پیدا کرده ایم که آنها را به عموم ارائه دهیم. درست مانند تمام آموزه های دون خوان که برای هر کدام از تایشا و فلوریندا و کارول و کارلوس بطور خاص و مجزا داده می شد و آنچه که آنها با تنسگریتی کردند این بود  که آن آموزه های مجزا را تجمیع کردند . آنها کاری کردند که آنها  کمتر مخصوص به خود اشان باشد،  تا آنکه بشود به جمعی  از شنوندگان مختلف ارائه اش داد و این وضعیت و صورتی است که معلمان بزرگتر ما بدان گونه عمل کردند و ما بر می گردیم و  به آنها نگاه می کنیم و دوباره راهی می یابیم که آنها را به شما بازتاب دهیم  و ما خود را ملزم به آن می دانیم. اما قبل از هر کدام از این ابزارهای جدید که ما به شما ارائه می دهیم  باید که خودتان را در تنظیم ذهنی دیگری قرار دهید.  باید به خودتان اجازه بدهید که چیزی را بخواهید. ممکن است، برای بعضی از شما آسان باشد،  اما می دانم برای همه شما ساده نخواهد بود. ما نمی توانیم با کلی فکردر مغزمان، یک عالمه تجارب مختلف در تاریخچه شخصی امان، تنسگریتی کار کنیم،  و اگر ما با سایر سنت ها بوده ایم،  و یا درباره ی آنها خوانده و شنیده ایم، اغلب اوقات متدولوژی های مربوط به این سنت ها ، تعبیر و تفسیرات آنها را با خود به تنسگریتی می آوریم. اما تنسگریتی آنچنان که کارلوس کاستاندا آموزشش داده اینگونه نیست که نیازهای فیزیکی، لذات فیزیکی را انکار کند. اینگونه نیست که هرچه زیر گردن هست را فراموش کند. در آنچه که کارلوس کاستاندا آموزش داده چیز بدی نیست که بخواهید به یک موردی برسید. امیدوارم که بتوانید آنچه را که می خواهم بگویم درک کنید. مشخص کردن یک خواسته با خوب یا بد،  این متدولوژی را در دنیای دوگانگی قرار می دهد که همان دنیای زندگی عادی روزمره است. درک متفاوت، از داشتن یک خواسته، حالا هرچه که  شما می خواهید خوب یا بد نیست،  و فهم اینکه بی کرانگی همه چیز است،  خوب یا بد که آن بالا وجود دارد. کاری که شما باید بکنید این است که بروید بالا و آن را پیدا کنید و با گام های روزانه و تمرین روزانه ی رؤیابینی عملی و جادوی کاربردی به اینجا آن را برگردانید. پس امیدوارم بعضی از شما بتوانند که ادراک جدیدی را بگیرند. که بچه خواستن، کار بهتر خواستن،  چیزی برای والدین خواستن و غیره و غیره عالی است خوب است و بگذارید به بی کرانگی متصل شوید، آنگاه خواهیم توانست بهترین خودمان بعلاوه بی کرانگی باشیم،  و بدانبال اش برویم . این موضوعی است که ورکشاپ مسکو بدنبال اش است. این همان موضوع است که در برلین بدان پرداخته  شد.  خیلی از اوقات که تجربه ای داریم یا ورکشاپی را تجربه می کنیم، کاملا از یک گنبدی از بینش مطمئن هستیم، اما این بالای این گنبد است. این برای شما است که بدانید چه می خواهید و در کنار بی کرانگی همانطور که راهنمایی اتان می کند راه بروید. بنابراین آنچه که بطور اخص در مسکو قرار است تجربه کنید این است که شما رؤیا تان را کشف می کنید. به آن آگاهی می یابید. شما در آن به آرامش می رسید و آن را از احتمالا رؤیای والدین اتان یا معلم های تان جدا می کنید، قرار است که شما رؤیای خاص خودتان را بیابید.  ما با ابزارهای جدیدی کار خواهیم کرد.  بنابراین شما خواهید توانست از ترس های اتان عبور کنید.  با این هدف که به سویی نگاه کنید و بعد به ترس های اتان نگاه کنیدو ببینیدکه دیگر آنجا نیستند. آنگاه همه واقعیات عادی را می گیریم و به بی کرانگی می بریم، به واقعیات غیر متداول،  واز آنجا آنها را بر می گردانیم،  با نقشه ای کاملا عملی که بسوی رؤیا ی ما حرکت می کند. این برای یکی دو ماه نخواهد بود.  برای کل یک سال خواهد بود. آنگاه شما نقشه اتان را نقد می کنید. چرا که بطور قطع در ادامه راه همه چی خوب است تا  به موانعی برخورد می کنید که در راه اتان ندیده اید . کاری که آنجا می کنیم این است که بفهمیم  چطور مانع را دور بزنید. ما باید نقشه ی جایگزین بیابیم. باید راه دومی پیدا کنیم ، و شما بطور شگفت انگیزی با اعتماد بنفس می توانید بروید و هرکاری می خواهید بکنید.   بعد از تمام این کارهای شخصی، این کاوش عمیق درون اتان، شما باید که برای گروه کوچکی رویا تان را بازگو کنید و بگویید چرا برای بدست آوردن اش آماده هستید.  آنگاه که توانستید پیش بروید و رؤیاتان را شرح دهید که چیست و چه می خواهید بکنید،  آنگاه خواهید توانست کاری کنید که رؤیاتان به پرواز در آید. خب این اتفاقی بود که دربرلین افتاد و قرار است  در مسکو هم اتفاق بیافتد.  فکر می کنم آنهایی که در برلین حضور داشتند، توافق دارند که انرژی متفاوت بود. این انرژی تا این حد بزرگ و عمیق  بی کران و تاثیرگذار است. اما موضوع این است که این بیشترپایه خواهد بود و بیشتر کارورزانی که به برلین آمدند و همینطور خودم بجای اینکه بعد ورکشاپ در آسمان باشم و بی کرانگی دراطراف ام جریان داشته باشد،  احساس کردم که راهی مشخص و محرزی به سوی آینده ام دارم.  خیلی از افرادی که با ورکشاپ برلین دچار تغییری شدند حاضرند که گزارش خودشان را با شما به اشتراک بگذارند. در تصویر می توانید آنها را ببینید درحالیکه دربالا به انگلیسی و در پایین به روسی ترجمه شده است . چند تایی از این گزارش ها در پایین ذکر می شود . او می نویسد که احساس کردم  حرکات جادویی جریانی مستقیم به دریای تیره آگاهی دارند. احساس کردم که در درون ام هسته ای از اطمینان و گشایشی از نوعی فیبر های انرژی حلقوی به سمت بیرون شکل می گیرد و وضعیت خیلی فرح بخشی ازترکیب هوشیاری و حل شدن معضلات بوجود آمده است. تا من را برای فعالیت روزانه ای که بدست آوردن رؤیای من نیازمندش  هست در طول روز پرنشاط نگهدارد. نمونه ی دیگر از یک آلمانی است او می نویسد که در ورکشاپ توانستم ببینم که ترس ام فروریخت. دیدم که این ترس ها چقدر در طول روز انگیزه ی من را در هر چیز قطع می کنند.  با حرکات جادویی برای عمل و سکوت درونی نظرگاه من کاملا عوض شد. سپس با دنبال کردن رؤیا هایم انرژی من از نردبان رؤیاهایم بالاو بالاتر رفت. این به من فشار عجیبی وارد کرد تا کارهایی را  که برای رسیدن به رویاهایم لازم بود انجام دهم. این ورکشاپ رؤیاهای من را نزدیک تر کرد.  آخرین اش آلمانی دیگری است که می گوید: من انرژی جدیدی برای انجام امور یافتم. من این انرژی جدید را به رؤیاهای جدیدم و چیزهای دیگر در زندگی روزمره ام اضافه کردم. مانند تماس با کسی و بدست آوردن اطلاعاتی که مقداری پیچیده بود. یا صحبت در مورد مشکلاتی با همسر ام. من با اعتماد بنفس جدیدی به خانه بازگشتم. 

  

خب اگر شما می خواهید حرکت اول برای قصد اتان را بکنید حرکت اول برای رؤیا تان را انجام دهید. انرژی را جمع کنید تا خودتان را برای پیشروی آماده کنید این سمینار می تواند برای شما باشد.چهارمین روز سمینار که اختیاری محسوب می شود، چیزی است که ما آن را روز عروج رؤیا نامیده ایم.دوباره ابزارهای متفاوتی در ورکشاپ خواهد بود و همگی از آموزه های کارلوس کاستاندا است و شما می توانید خودتان را بعد از این سه روز  ورکشاپ تصور کنید و بعد،  یک ده ساعت دیگر هم صرف می کنید و تا هر وقت که زمان ببرد وقت گذاشته می شود تا شما را در ادامه مسیر بسوی رؤیاهاتان نگهداریم. این آخرین روز از ورکشاپ روز عروج رؤیاها خیلی شبیه به آن چیزی است که کارلوس آموخته است. چرا که ما شاگردانش  نصفه شب به خانه اش می رفتیم یا ساعت سه نصف شب به او تلفن می کردیم. این روزعروج رویاها  هم تا هروقت که لازم باشد ادامه پیدا می کند. تا اینکه هر کدام از شنوندگان با رویایش ترکیب شود. شما می توانید از من بطورشخصی بپرسید چگونه می شود  که من توجه خلل ناپذیر ام به تنسگریتی را حفظ  کرده ام. بعد از روزها و هفته ها و سالها چالشی بعد چالشی دیگر که از سر گذرانده ام می تواند به این دلیل باشد که من با رویایم ترکیب شده ام. این چیزی است که بنظر می رسد. یا به نحو دیگر این یکی از شکل هایی است که به نظر می آید. ممکن است برای شما متفاوت باشد. درآخر می خواهم آنچه که  درباره ی بینندگان کهن می دانم را بگویم. ما می دانیم که آنها رویابینان فوق العاده ای بودند. می دانیم که قصد آنها بسیار قدرتمند بود که آنها از این دنیا به دنیای بعدی و دنیای بعدی و دنیای بعدی و بعدی می رفتند و توجه اندکی به اطراف اشان داشتند. شوربختانه آنچه بر سر آنها بخاطر این تنظیم ذهنی آمد این بود که آنها می توانستند رویا ببینند اما تمرین عملی در سبک زندگی نداشتند. بزودی بعد از اینها شاگردان اشان بینندگان جدید را شکل دادند. بله این افراد خیلی از تمرینات بینندگان کهن را انجام می دادند ولی در عین حال در جامعه هم مکانی داشتند. آنها معلم و پزشک و کشیش بودند. این گروهی هستند  که دون خوان و کارلوس و ما به آن تعلق داریم. در آینده ی کلیر گرین شما بیشتر از این ترکیب عملگرایی و جادو را خواهید دید که به هم می پیوندند تا زندگی خیلی بهتری داشته باشید. من درپایان زندگی ام به بی کرانگی خواهم رفت، درست مانند خیلی از شما اما دلیلی ندارد عجله کنیم. ما لازم است که تمرین حرکت به بی کرانگی و برگشت رابارها انجام دهیم و وقتی  که آن بالا هستیم دریافتی از اینکه چه باید بکنیم داریم و ابزارها و آموزهایی که با این ورکشاپ می آید یعنی   رویابینی کاربردی. این سمینار جادوی کاربردی  قرار است که نقش بزرگی برای خیلی از ما بازی کند. مسلما می شود گفت برای اینکه بشود آن را(دقت دوم ) کنترل کرد باید بتوان  این قلمرو( دقت اول)  را کنترل کرد. چرا که اگر بتوانید سفر در لایه های پیاز آن بیرون را تصور کنید. ما اول دنیای خودمان را داریم ولایه ی بعدی شبیه دنیای ماست اما یک مقداری متفاوت است و لایه دنیای بعدی کمتر شبیه است و بیشتر فرق دارد و لایه بعدی باز هم کمتر شبیه است، و بیشتر فرق دارد.  با این ابزار ها یاد می گیرید که چطور بین این لایه ها حرکت کنید. چرا که در هر قلمرو شما باید با روح اتصال برقرارکنید. پس ابزار ها را اینجا یاد بگیرید و آنجا می توانید آنها را باهم جور کنید. من از شما بابت وقتی که گذاشتید تشکر می کنم .برای اینکه شما صبورانه برای مدتی به من گوش کردید من هم به شما می خواهم گوش دهم و بعضی سئوالات شما را پاسخ می دهم.   امیدوارم که پاسخ های خوبی برای شما داشته باشم.

 خب ما پرسشی داریم که چه ابزار عملی ای هست تا من دست هایم را در رؤیا ببینم؟  

برای مسائل خیلی شخصی من پیشنهاد بخشی بصورت خصوصی و من تو من را می کنم چرا که شما پرسشی بسیار شخصی کردید و در جمعیتی به این بزرگی نمی توانم دقیقا بر روی شما تمرکز کنم دوست دارم که پاسخ بدهم اما به شرایط دیگری نیاز دارم بنابراین برای جلسه ی خصوصی ثبت نام کنید تا فقط بر شما تمرکزبشود کرد. 

بسیار خب اینجا پرسشی است که چطور من می توانم در زندگی روزمره انرژی جمع کنم ؟ 

کار بسیار ساده ای اینجا ( دنیای روزمره ) می توانید بکنید بسیارخب اما راه های بسیار بیشتری درسمینار پیش رو گفته خواهد شد.  من نمی دانم که تمرین حال شما چه است اما اتاق بسیار خصوصی و آرامی پیدا کنید. شاید قبل از آنکه به رختخواب بروید.  ذهن اتان را ساکت کنید و حرکات جادویی انجام دهید تا ذهنتان ساکت شود یا می توانید تنفس کنید و ذهن اتان را ساکت کنید و واقعا بر آنچه می خواهید تمرکز کنید.  خیلی خیلی مشخص سئوال اتان را بپرسید. خب مثلا یک بچه میخواهید می روید و می گویید من یک بچه ی پسر می خواهم. من می خواهم در فلان سال بخصوص بدنیا بیاید. می خواهم که همسرم حمایت ام کند. به من بسته ی کامل این خواسته را بده و هوشیار و گوش بزنگ باشید تا پاسخی بیاید.    

روح چیست آیا او یک عقاب است یا محدوده ای از انرژی است؟   

بسیار خب این چیزی متفاوت برای هر کسی است. بعضی مردم آن را خدا می نامند.  بعضی آن را یهوه می نامند.  بعضی آن را سرچشمه می نامند. اما آن در اصل احساسی است که کسی ممکن است به شما درباره دریای تیره آگاهی گفته باشد.  آنجا چیزی هست که حرکت می کند به سرعت حرکت می کند و شما آن را حس می کنید. هیچوقت از حرکت باز نمی ایستد.  آن در واقع از راست به چپ و از چپ به راست که حرکت نمی کند.  این تنها شیوه و استعاره ای است که من آن را شرح می دهم. اما میدانی است که دائما حرکت می کند. 

آیا می شود رؤیابینی کاربردی بدون هدایت یک معلم تمرین شود؟ آیا می تواند شیرجه در اعماق دنیای رؤیا خطرناک باشد؟   

البته که شما می توانید رؤیابینی کاربردی را بدون کمک معلمی تمرین کنید.  موضوع این است که بهتر است شما یاد بگیرید که چطور آن را انجام دهید.بنابراین ممکن است معلمی به شما یاد بدهد.  اما دیگر لازم نباشد تحت هدایت وحمایت یک معلمی دائما باشید.  بعد آیا رفتن به اعماق رویا خطرناک است؟ تنها وقتی خطرناک است که شما اینطور فکر کنید( که خطرناک است )

ترس های شما از این دنیا می آیند.  آنها از کالبد انرژی اتان نمی آیند.  از روح نمی آیند.  آنها از تاریخچه ی شخصی شما می آیند و اگر شما می خواهید تاریخچه ی شخصی خودتان را به رؤیا بیاورید می تواند خطرناک باشد.بسادگی به این خاطر که شما آن را اینگونه قصد کرده اید.همانطور که به شخص قبلی گفتم وارد رؤیا که می شوید هر آنچه هستید را پشت سرتان جا بگذارید. کاملا خودتان را پاک کنید و با خواسته اتان وارد شوید.   

چگونه می شود برای رؤیاهایم تصویرجدید، مکان جدید، نقطه پیوندگاه را پیدا کرد تا رؤیایم را تکمیل کنم ؟   

به همین دلیل است که باید این سمینار را یاد بگیرید.  منظورم این است که این سمینار پانزده ساعت طول می کشد. بعلاوه ده ساعت هم عروج رؤیا، ما الان بیست و پنج ساعت وقت نداریم که بطور آنلاین برای شما توضیح دهیم. بیایید و خودتان پیدایش کنید.  تنها بیایید و بیابید. یا کسانی را که ورکشاپ برلین رفته اند را پیدا کنید و از آنها بپرسید.   

-من می توانم که از بی کرانگی بپرسم و حتی می توانم پاسخ را هم بگیرم اما همیشه این بطوراتفاقی روی می دهد.  من نمی توانم آن را کنترل کنم. چطور می شود یاد بگیرم که آن را کنترل کنم؟   

برای همه ما این بطور  اتفاقی پیش می آید چرا که بی کرانگی با بیست و چهار ساعتی که ما برای آن وقت داریم، هماهنگ وجفت نمی شود. در درجه اول تبریک که اتفاق می افتد و اگر مانند بیشتر بینندگان مدرن دوست دارید این کار را بکنید ما وقتی ماشین می رانیم ویا جایی می رویم، ناگهان الهاماتی برای امان روی میدهد.  فوری آیفون یا سلفون امان را بر می داریم و در بخش نت برداری هر آنچه که از بی کرانگی شنیده ایم می نویسیم.امیدوارم که هیچوقت این آیفون را گم نکنم. چون هرکسی پیدایش کند با دیدن بخش نت برداری اش سخت متعجب خواهد شد.  

یکی پرسیده است که شما پایان این دنیا را نزدیک دیده اید ؟

 نه! ما پایان بخش شاگردان را دیده ایم! ما دیده ایم که زمان ما در این زمین به پایان می رسد !    

آیا امکان دارد که کسی در لایه ای یک مقدار متفاوت با دنیای روزمره بخوابد،  در حالیکه هنوز در همان دنیای زندگی روزمره است؟ بدون اینکه متوجه شود و آن را تشخیص بدهد؟

بله مسلما امکان دارد. فکر می کنم این مهمترین نکته ای است که تایشا آبلار به آن اشاره کرده است. که این بسته از دنیا وجود دارد این خط ها از هم باز می شوند شکافی باز می شود و مردم وارد آن می شوند.  این همان است که می شنوید که کوهی باز می شود،  و مردم به آن وارد  و خارج می شوند. از این ورودی ها به دنیاهای دیگر همه جا هست و ممکن است که شما بدون آنکه بدانید وارد یکی از آنها بشوید.    

خب سئوال بعدی آیا بی کرانگی مانند حال است؟  

نه بی کرانگی همیشه، همیشه است. نه!   

دروغ چگونه بر رابطه بین بشریت و قصد تاثیر می گذارد؟    

اگر شما چیزی از او بپرسید بی کرانگی به شما توجه می کند، چرا که برای او نمی شود چیزی را از خود درآورد.  بی کرانگی می داند حتی قبل از آنکه ما بدانیم. اما دروغ به ذات خودش چیزخوب یا بدی نیست. دروغ تنها خلق داستان دیگری است، و شما چیزی را راست فرض می کنید، تنها به این دلیل که برای زمان طولانی در آن داستان زندگی کرده اید. پس راست یا دروغی نداریم و تنها قلب شما را داریم رابطه قلبی شما با بی کرانگی را داریم.   

-رنی عزیز بینندگان جدید چه کردندکه به همان دامی که بینندگان کهن غلطیدند نیافتادند؟ 

بسیار خب کاری که بینندگان جدید انجام دادند جادوی عملی بود. آنها بی کرانگی را به زندگی روزمره وارد کردند. متاسفانه بینندگان کهن تقسیم و جداسازی داشتند که زندگی عادی اینجاست و بی کرانگی آنجاست و بین اشان هیچ وجود ندارد اما بینندگان جدید آنها را به کنار هم آوردند.   

-آیا هیچ ارتباطی بین تنسگریتی و دین در گذشته های دور وجود دارد؟‌یا اینکه ادیان چیز متفاوتی هستند؟من در کلاس های دینی زیادی عضو هستم و آنها در این مورد از من زیاد می پرسند.  

می خواهم بگویم که تنسگریتی کهن تر از ادیان متداول است . تنسگریتی از مکزیک ماقبل کلمب می آید بنابراین متعلق به قبل از میلاد مسیح است و بیشتر مذاهب ازبعد از میلاد مسیح شروع می شوند. چیز دیگری که تنسگریتی را خیلی متفاوت می کند این است که شامل لیستی از قوائد نمیشود، مانند اینکه از پدر و مادرت اطاعت کن، یا به همسر همسایه ات نظر بد نداشته باش. تنسگریتی دسته ای از اصول را برپا نمی سازد.  بلکه بجایش ابزارهایی را ارائه می دهد و وقتی که شما ابزارهای ارائه شده را آموختید خودتان راه اتان را به سوی بی کرانگی پیدا می کنید و شما نیازی به مفسر ندارید.زیرا که تفسیر درست از هرچیزی تفسیری است که شما خودتان برای خودتان دریافت می کنید.      

-این حقیقت دارد که مرگ چندین چهره داشته و بسیار شخصی است؟  و آنچه بعد مرگ روی می دهد به شرایط مرگ ارتباط  دارد که اگر مرگ قدرتمندانه باشد تمامی آلام را پوشش می دهد؟  

فهمیدم که چه گفتی این به آن معنی است که اگر در این زندگی برای آن کار کنی که به سوی دیگر بروی آنگاه خواهی توانست این خواسته ات را در مرگ کامل کنی. بنابراین بله مرگ بسیار شخصی است و به این بستگی ندارد  که چگونه می میرید بلکه به این ارتباط دارد که چگونه خودتان را درطول این زندگی برایش آماده کرده اید.  تا زمان خیلی خیلی بیشتری را با ارتباط روزانه با بی کرانگی و انجام جادوی کاربردی در لایه های دیگر بگذرانید. 

- چطور می شود به رؤیا بینی کاربردی بخاطریافتن راه اتان  به آزادی توجه کنید ؟ 

بسیار خب اگر شما به بی کرانگی بطور روزانه مرتبط شوید اصلا مگر می شود که شما رؤیای  آزادی اتان را فراموش کنید ؟ چرا که ما رؤیای آزادی را  قصد می کنیم. اما وقتی آن را فراموش می کنیم  که بی کرانگی را تنها می گزاریم و به آن اتصال نداریم، و رویابینی کاربردی باید که راه اتان را بسوی آزادی متمایز و تصحیح کند.چرا که آزادی درواقع آزادی ادراک است. آزادی از تنها آنچه دراین دنیا هست را تفسیر کنید و وقتی ما به آن بالا دسترسی یافتیم، خیلی چیزهای دیگر بجز سیستم ادراکی امان آنجا هست.  

-رنی چطور امکان دارد که  ازاضطراب و شک هایم رها شوم تا رؤیای خاص من به واقعیت بپیوندد؟ 

تو نمی دانی که آیا دقیقا همان  رؤیای خاص تو به واقعیت خواهد پیوست. کارلوس در زمانی که بسیار ناشناخته و گمنام بود یعنی قبل از انتشار نخستین کتاب اش سخنرانی هایی برگزار می کرد. او برای سخنرانی اش تبلیغ می کرد و اگر مردم می آمدند چه عالی و اگر هم نمی آمدند باز هم عالی بود. نکته این است که وقتی شما تعهد میکنید که رؤیا تان را به تحقق در آورید نقطه پیوندگاه اتان را از جای اصلی اش از منطقه ای که ادراک شما قرار دارد و ترس و شک ها قرار دارند جلوتر می برید  و در راه اتان قرار می گیرید در راه اتان قدم می گذارید.  عملاٌ در باره آن رؤیابینی کاربردی می کنید و از ترس های اتان دور می شوید.  اگر به درستی به آن نرسید دقیقا به هدف اتان نرسیدید. یعنی به آنچه که در ابتدا تصور کرده بودید و دوستانه بگویم شخصا  هرگز دقیقا به همان نرسیدم که در ابتدا تصورش را کرده بودم. چرا که تمام راه من به پایان راه من، مزه و طعم خود را می دهند.آنچه که معمولا در راه سفر شما در رسیدن به رؤیا تان روی می دهد این است که می گویید ای عجب من در واقع چیز دیگری می خواستم و شما با این رؤیای جدید می روید.  شاید این رؤیا برای شما قابل دستیابی بوده است. هدف این سمینار این است که شما را راه بیاندازد. هدف این سمینار این است که نگذارد تاریخچه شخصی و ترس های اتان شما را متوقف کند که واقعا پاخیزید و کاری در جهت رؤیای اتان انجام دهید. قرار نیست که همه اش به انجام برسد. رؤیای شما در دستان اتان است و شما آن را میسازید. 

خب بار دیگر ممنون ازتوجه اتان و تمامی پرسش های تان اما ما از زمان مقرر عدول کرده ایم. من واقعا از بودن با شما و صرف ساعتی در کنار شما لذت بردم . پس ساعات خوب و زندگی خوبی داشته باشید. شما را در مسکو میبینم



  

خدا نگهدار


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد