t.me/Atashdaron1
دودمان جدید
https://youtu.be/e76aC473e88
آنطور که دون خوان در کتاب آتش درون توضیح داده بینندگان کهن حس متورمی از خود داشتند. آنها هیچ محافظتی درمقابل
مهاجمان جزباور مطلق به آسیب ناپذیری اشان نداشتند. و از اشتباهات آنان بینندگان جدید یاد گرفتند،
و ممنوع کردند که خود را ساحر بنامند و یا اینکه بیشتراوقات خود را جنگاور نامیدند. همینطور دیده می شود که از دیدگاه عموم
خود را مخفی کردند و بطور جدی به آزمودن دوباره ی تمرینات اشان پرداختند. اگرچه بعضی به فال گیری درمانگری و
پیشگویی ادامه دادند و اسطوره ها را تعریف می کردند اما آنها مشاغلی را در اجتماع از قبیل دکتر ، هنرمند، معلم ، روحانی
وتاجر نیزبخود اختصاص دادند و بجای اینکه شاگردان خود را به استفاده از فنون ساحری مجبور کنند.
شاگردان اشان را متقاعد به امکانات درک نشده ی انسان کردند. بینندگان جدید تلاش کردند تا نیازاشان به قدرت نفوذ بر دیگران
را هم از دست بدهند و نور خودآگاهی را انتخاب کردند. در این دوره ی بازسازی ناوال های مختلف و شاگردان اشان در انزوا به
حیات خود ادامه دادند و راه و روش خودشان را تکمیل می کردند. در پایان قرن شانزدهم چندین خط از بینندگان جدید شروع شدند.
خط سیره ی ما شامل چهارده ناوال و تقریبا صدو بیست و شش بیننده می شود. قبل از ناوال سباستین شش ناوال با گرایش های
مختلف جنگاوری وجود داشتند. بعد از ناوال سباستین، ناوال سانتیستابان،لوهان، روسندو، الیاس، حولیان، خوان ماتئوس و
کارلوس کاستاندا که کار ما از او سرچشمه گرفته است. آنچه سباستیان را از پیشینیان اش متمایز می کند ملاقاتی است که او
با بیننده ای کهن دراوایل قرن هجدهم داشت. دون خوان داستان را اینگونه بازگو می کند:
در این زمان سباستین خادم کلیسای جامع بود و یک روز مرد سرخپوست میانسالی را در مقابل درب کلیسا دید. که درخواست
انرژی می کرد. در ابتدا سباستین گیج شده بود و پاسخی نداشت. اما بعد با این مرد در کوهستان همراه شد آنها چند روزی را با
هم صرف کردند و وقتی او بازگشت نه تنها شرحی دست اول از میزان گمراهی بینندگان کهن داشت. بلکه دانشی با جزئیات از فنون
آنان را هم بدست آورد. سباستین به مرد لقب مستاجر داد چرا که با مرد قراردادی عقد کرد که به او انرژی داده شود. باصطلاح مسکنی
داده شود درازای مساعدت در تبادل دانش. برای دویست سال است که هر ناوالی ازدودمان ما از بعد از سباستین با مستاجر
ملاقات کرده است وبه تبادل انرژی برای گرفتن هدایای قدرت تصمیم گرفته است. لوهان توانایی تغییر ادراک اش به پنجاه نقطه
مختلف را بدست آورد. حولیان دروازه ای از قدرت بدست آورد که به او اجازه می داد به اراده ی خودش جوان یا پیر بنظر برسد.
دون خوان امتناع کرد. و به کارلوس و کارول تیگز هدیه ای رسید که ادراک اشان را در آینده قرار دهند. و خودشان و دیگران
رادر آینده رویا ببینند.
چنین کنش متقابلی به دودمان ما تغییر بیکرانی را افزود. این همنشینی با بیننده ای کهن به بینندگان جدید ما اجازه داد که عمیق تر
به گذشته امان دسترسی داشته باشند و آموزه های آنها را برای دوران مدرن ما بازسازی کنند. یکی از اصول مسلم برای هشت ناوال
آخر تمایز بین ایگوی (نفس) خود و خود درخشان بود. چیزی که برای بینندگان کهن کاملا خارج از موضوع بود.
کارلوس از شنیدن داستانی که ناوال حولیان برای دون خوان تعریف کرده بود لذت می برد داستانی که بطور قاطع بینندگان جدید را از
بینندگان کهن سوا می کند:
این از کتاب هنر رویا دیدن است: وقتی که ژنرال های فاتح روم باستان ظفرمندانه به خانه بازمی گشتند. رژه ی عظیمی به افتخار اشان
برگزارمی شد. تا گنج هایی که به غنیمت برده و همینطور مردمان شکست خورده ای که به اسارت گرفته بودند را نشان دهند.
فاتحان بر روی ارابه های جنگی اشان رژه می رفتند و در کنار آنها همیشه برده ای می دوید. که وظیفه او این بود که در گوش آنها
نجوا کند که همه افتخارات و پیروزی ها ناپایدار است. اما اگر ما به هر نحوی پیروز هستیم هیچکسی را نداریم که در گوش ما بگوید
که پیروزی ما رو به زوال است. بینندگان بهرحال دست بالا را دارند بعنوان موجوداتی که بسوی مرگ می روند آنها کسی را دارند
که در گوش اشان نجوا می کند که همه چیز بی دوام است. نجواگر آنها مرگ است. ناصح ای لغزش ناپذیر تنها کسی که هرگز به شما
دروغی نخواهد گفت.بنابراین بینندگان جدید به سراغ چیزی رفتن که باعث نابودی بینندگان کهن شد. آنها تمرکز بر استفاده از گیاهان اقتدار
برای تغییر ادراک را حذف کردند و بجای آن بر انضباط در تکنیک های شکارخود، رویا دیدن و قصد تمرکز کردند آنها
حرکات جادویی را احیا کردند و آنها را از ابرآگاهی آوردند تا در آگاهی نرمال تمرین بشوند تا برای هر کسی مستدل شود که این تغییر ادراک واقعی
است نها بر روی مرور دوباره یا بازبینی زندگی تاکید کردند تا ایگوی فرد را شکار ک
نند تا خصوصیات و الگوهای ایگو شناسایی شود
و بجای آن حالات ورفتار دیگری اتخاذ شود و آنها بر رویا بینی تمرکز کردند حرکت دادن ادراک از خود ایگو به خود درخشان که هم در
روز و هم درشب(درخواب و بیداری) باعث ادراک فوق العاده ای می شود تراکم تاثیر این تمرینات باعث آگاهی از قدرتی بسیار وسیع تراز
آگاهی خودشان شد که آن را«قصد» نامیدند وقتی کارآموز می توانست نفس اش را به کناری بگذارد آنگاه او توانایی می یافت تا قصد را
برای تکمیل نیازهای غیرخودخواهانه هدایت و انتقال دهد این دودمان ما در امروز است این تنسگریتی است این هدیه ای است که کارلوس کاستاندا
برای نوع بشر بجای گذاشت مانند سباستین کارلوس هم بر روی دودمان ما مُهر و علامتی ماندگار نهاد کارلوس ناوالی چهار بخشی نبود
بجای چهار مخزن انرژی در حال عادی سه تا داشت دون خوان این را اینگونه تفسیرکرد که کارلوس آخرین ناوال است کارلوس این را
به جان پذیرفت اگرچه نمی خواست که این دنیا را بدون انتشار این کار بزرگ ترک کند بنابراین او وهمراهانش کارول تیگز ایشا آبلار
و فلوریندا دانر گراو آنچه که بطور انفرادی هرکدام آموخته بودند بر روی هم نهادند و آنرا بطور عمومی انتشار دادند دیگر گروه های
کوچک جنگاوران با یک ناوال راهبری نمی شوند بجای آن ابزارهای منتشرشده و گسترده وجود دارد بنابر این همگان آنچه که لازم است
را در اختیار دارند تا بتوانند خودشان را هدایت کنند. تا ناوال خودشان شوند یگر هیچ ناوالی این دنیا را با گروه همراهان خودش در سفر
قطعی اش ترک نخواهد کرد کارلوس به تنهایی رفت و به ما نقشه انجام چنین کاری را داد تا بخشی از این دودمان شد از
الان کاملا بر عهده هر کدام از ماست لازم نیست که ما منتظر دعوت باشیم ما خودمان را دعوت می کنیم به این دلیل که ما الان ابزار ها
را داریم امتیاز اینکه ناوال خودمان باشیم زندگی خودمان را هدایت کنیم و در پایان کاملا امکان دارد که ماهم بتوانیم مانند جرقه ای
از نور بسوی اش برای همیشه برویم گرمای بدست آمده از اسطوره کتزوکوآتل همچنان که بینندگان دیگر انجام اش دادند چشم به راه
ویدیوی بعدی باشید ما در این مورد صحبت خواهیم کرد که چطور شما می توانید بخشی ازاین دودمان شوید .
سلام بر خادم روح
ممنون. دو هفته ای هست که وبلاگت رو پیدا کردم. حدود سه سال کتابهای ناوال کاستاندا رو میخوندم. لذت میبردم. بارها .و بارها بعضیاشون رو خوندم. کمکی که این مصاحبه ها به من کرد فوق العاده بود و ...هست انشالله. خواهش میکنم باز هم بذار و ادامه بده. ممنونم هم نفس!!!
سلام ممنون ام بزرگوار. اینکه میشنوم این مصاحبه ها به کمک اتون اومده بینهایت برایم مسرت بخش و خوشحال کننده است. کارلوس و گروهش هیچ مصاحبه ای را بدون مجوز روح انجام ندادند و این ها گنجینه ای پنهان هستند که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفتند. هر مصاحبه ی جدیدی انجام بشه حتما در این وبلاگ ترجمه اش را می گذارم.