مصاحبه های کاستاندا و همراهانش

https://www.youtube.com/c/Farsheedmohammadi

مصاحبه های کاستاندا و همراهانش

https://www.youtube.com/c/Farsheedmohammadi

مصاحبه فلوریندا دانر گراو با الکساندر بلیر ادوارد

 

 

در رویا بودن

 

فلوریندا دانر در گفتگو با الکساندر بلیر - ادوارد

 

فلوریندا دانر هم کار قدیمی و رفیق  رؤیا گرد کاستاندا و نویسنده ی تحسین شده ی رویای ساحره و شابونو  است. آخرین کتاب اش در رویا بودن  مقدمه ای بر دنیای ساحران ،شرح یک اتو بیوگرافی نامتداوم گاهی بی رغبت و اغلب مقدمه ای سردرگم ؛از عمل در رویا بودن ،که بتازه گی چاپ شده ودر کانادا قابل خرید است. فلوریندا دانر در لوس آنجلس کالیفرنیاو سونورای مکزیک زندگی می کند و مردم شناس و ساحر است.     

 

الکساندر بلیر:خب در اول کتاب گفته ای که چگونه  تو در زیستن یک اسطوره غرق شده ای میتوانی درباره این اسطوره شناسی صحبت کنی؟

فلوریندا دانر: یک اسطوره ی زنده است.خب اسطوره ی ناوال  یک اسطوره است،اما اسطوره ای که بارهاوبارها دوباره زندگی می کند.می بینید اسطوره ای که وجود دارد  اسطوره ای است که ناوال آنجاست و او گروهی از افراد را دارد،شاگردان و ساحران.درواقع من شاگرد دون خوان نیستم .من شاگرد کاستاندا بودم که او شاگرد دون خوان بود.و من یکی از خواهر ها بودم که در حقیقت زنان فلوریندا بودند،واو اسم اش را به من داد.وبدین صورت این اسطوره ای است که وجود دارد.برای آنها مهم نبود که جادوگرها صدایشان کنم .برای آنان  شیطان هیچ معنی نداشت. از منظر انسان غربی تصور یک بروخو ویا جادوگر  همیشه معنایی منفی به همراه دارد.آنها نمی توانند بی دقت  باشند ؛چرا که  کیفیت اتنزاعی ساحری تمام معانی منفی و یا مثبت را خودبخود از زمانشان حذف می کند.ما در یک مرحله ای میمون هستیم ؛اما  سوی جادویی  دیگری داریم .ودراین حالت ما اسطوره را دوباره خواهیم زیست

 

الکساندر بلیر: پس اسطوره ناوال این است که یک سلسله ی متصل از تولتک های کهن مستقیم تا دوران مدرن آمده است.من متعجب هستم آیا میتوانم از تو بخواهم که درباره ی  اینکه الگوی اسطوره واقعن چیست صحبت کنی؟

 

فلوریندا:خب برای اسطوره هیچ الگویی وجود ندارد.برای همین است که کل قضیه خیلی غامض و مشکل است.وقتی که اولین بار با این مردم آشنا شدم مهمترین خواسته ام بزرگترین اشتباهم بود،که بعدن آنرا خواهم گفت ،اینکه من یکسری قواعد و مقررات می خواستم .درباره اینکه چطور این لعنتی را باید انجام دهم . و هیچی نبود.هیچ طرح اولیه ای نبود.چرا که هرگروه جدیدی می بایست که راه خودشان را برای رسیدگی به  ایده ی تلاش برای شکستن حصارهای ادراک پیدا کنند.به عقیده دون خوان تنها راهی که میتوانیم از سد های ادراکی رد شویم این است که ما  به انرژی نیاز داریم.تمام انرژی ما الان در دنیا برای ارائه ی تصور "خود"مستقر شده است ،آنچه که هستیم و آنچه که می خواهیم بنظر بیاییم و اینکه چگونه به نظر مردم می آییم .دون خوان میگفت 90 درصد انرژی امان برای انجام اینکار می رود ،و انرژی جدیدی برای ما نمی آید..دری به روی ما باز نیست چرا که مهم نیست چه اندازه ما "بی اگو"هستیم یا اینکه تظاهر میکنیم که هستیم ویا میخواهیم باورکنیم که هستیم ،ما نیستیم.بگذارید بگویم حتی مردمان روشن ضمیر یا گورو  ها یی که من ملاقات کردم هم نیستند.زمانی کارلوس کاستاندا دوره می گشت و تلاش می کرد با گورو ها ملاقات کند و اگو ی این مردمان برای اینکه چگونه می خواهتد که دنیا ببیندشان بسیار عظیم بود.واین در نظر دون خوان همان چیزی بود که مارا  .می کشت .هیچ راه دیگری بروی ما بیش از این  باز نیست.   ،" 

 

الکساندر بلیر:یک ناوال و یک بیننده ی واقعی بطور خاص برایش مهم نیست که دنیا او را چگونه می بیند درست است؟

 

فلوریندا:نه برایشان مهم نیست اما هنوز باید بجنگند.کاستاندا برای سی سال درگیر این بوده و من برای بیش از بیست سال و هنوز هم ادامه دارد هیچوقت تمامی ندارد

.

الکساندر بلیر:طبیعت این جنگ چیست؟چونکه تو زبان جنگجویان را استفاده میکنی.طبیعت این جنگ چیست؟با چه چیزی می جنگید؟

 

فلوریندا:با خود

 

الکساندر بلیر:با خود؟

 

فلوریندا:این حتی خود هم نیست بلکه تصوری از خود است چرا که اگر واقعن آنرا  از سطح پایین بکشیم   نخواهیم دانست که واقعن چیست.و ممکن است که این تصور را کوچک  کنیم  .  این تصور باد کرده  که ما از  خود  داریم چرا که اصلن مهم نیست که  یک تصور مثبت است یا یک تصور منفی .انرژی لازم برای پایدار نگهداشتن اش یکسان است .

 

الکساندر بلیر:پس تاکید عظیمی در این سنت برغلبه بر آنچه که خود مهم بینی نامیده میشود وجود دارد

 .

فلوریندا :دقیقن خود مهم بینی،این نبرد اصلی است.خفه کردن گفتگوی درونی.چراکه اگر در جایی خودمان را محصور کنیم ،ما هنوز مدام با خودمان حرف میزنیم .این گفتگوی درونی هرگز متوقف نمیشود،و چه کاری گفتگوی درونی انجام میدهد؟همیشه خود را توجیه می کند،مهم نیست چه باشد.ما چیزهارا تکرار می کنیم ،اتفاقات را،آنچه که می توانستیم بگوییم و آنچه میشده که انجام بدهیم ،آنچه که احساس می کنیم و آنچه که احساس نمی کنیم .تمرکزهمواره بر من است . این مانترا مدام از ما فوران میکند "من"من"من"چه بی صدا و چه باصدا

 

الکساندر بلیر:پس یک روزنه ای پدیدار میشود وقتی که

...

فلوریندا:وقتی که این گفتگو خفه شود.خودبخود.ما لازم نیست که هیچ کاری بکنیم .و به همین دلیل مردم کاستاندا را پس میزنند که حقیقت ندارد چرا که خیلی ساده است.اما همین صرف ساده گی  اش  به سخت ترین کار برای انجام دادن تبدیل اش کرده است .دراین دنیا حدود شش نفر درگیر همین  کار هستند. و مشکلی که ما داریم  خاموش کردن کامل گفتگوی درونی است . تا وقتی  تهدید نشده ایم همه چیز خوب است  اما وقتی دکمه ی مخصوص فشرده  میشود ،عکس العمل جرقه سان ما که بسیارریشه دار است بسادگی باز میگردد  بروی دستگاه هدایت خودکار.می دانید تنها یک تمرین فوق العاده هست که دون خوان تجویز کرده ،ایده ی مرور دوباره اساسی زندگی اتان . و این یک مرور روانشناسانه نیست. شما می خواهید که تمام انرژی را که در روابط متقابل اتان با تمام مردم طول زندگی اتان  جا گذاشته اید باز گردانید..و البته که از زمان حال شروع می کنید و به زمان گذشته می روید. اما اگر شما یک مرور دوباره ی خوب انجام دهید،در می یابید که سه چهار سال پیرتر شده اید ،حالا تمام عکس العمل هایتان را می شناسید .سپس ما ماهر تر می شویم ،میتوانیم بهتر مخفی اشان کنیم ،اما اساسن الگو ها .ثابت شده اند ، که چگونه با دنیا و یا بشریت  بده بستان کنیم    .  .

 

الکساندر بلیر:پس تصور  این است که  :آگاهی  یک گونه انسانی یا ،مسافرت در راه های موازی دنیای تونال می کند ،یا دنیای شخصی ؛دنیای فرد اجتماعی .این دنیای دیگر،این  ورودی دیگر برای او ،ظاهرن همیشه  آنجا بوده است .

 

فلوریندا:بله همیشه آنجاست.برای همه ما در دسترس است..هیچکسی نمی خواهد که به آن واردشود ویا مردم فکر میکنند که می خواهند اما دون خوان  اشاره میکرد این جویندگان بدنبال چیز دیگری هستند چرا که آنکه بدنبال چیزی می گردد میداند که بدنبال چگونه چیزی است.

 

الکساندر بلیر :این که واضح است

 

فلوریندا:نا امیدی از آنجاست که بیشتر مردمان جوینده ای که  با کاستاندا هستند  وقتیکه او با آنان حرف میزند ، قبلن ذهن اشان را آماده کرده اند که چه خواهد گفت و باز نیستند .حتی اگر که گوش هم می کنند . آنها به هیچ چیز بیشتری باز نیستند چرا که همکنون می دانند که آنچه به دنبالش هستند  قرار است که چگونه باشد

.. .

الکساندر بلیر:مدل من اینگونه است که  به اصلاح خود علاقه ای ندارم  برایم درک خود جالب است و نه تزکیه و اصلاح خود.  من علاقه ای بهر حال به این ندارم که در فرآیند مرور دوباره به چیزی خوب و روحانی و بی عیب و نقص مبدل شوم  چرا که بنظرم این شامل جنبه هایی از دیوانگی به همان اندازه ی هر چیز دیگری میشود.

 

فلوریندا:دقیقن

 

الکساندربلیر:اما این ،برای بیشتر مردم فکر بشدت پریشان کننده ای  است

 

فلوریندا:بله بطور قطع اینگونه است. ببینید ما این اعتقاد را داریم که بطور اساسی  موجوداتی انرژیک هستیم. دون خوان می گفت همه چیز به این که ما چقدر انرژی داریم گره خورده است. ما برای جنگیدن،حتی جنگیدن برای تصویر "خود" نیازمند مقدار مهیبی انرژی هستیم.و ما همیشه به طرف راحتترین راه می رویم. میرویم ببینیم که  چه می دانیم ،حتی ماهایی که از زمانی دور درگیر این هستیم .خیلی آسان تر است که بگویی ای بابا به جهنم  ،میدانی فقط یکخورده می خواهم ولش کنم اما همین یکخورده رها کردن  ،آدم را ساقط می کند و مستقیم باز می گردید به همان نقطه ی صفر. . .

 

الکساندر بلیر:بجز یک چیز که جفتمان میدانیم ،فلوریندا،که آن چیست:که وقتی تنها یک بار خودت از مرز مشخصی عبور کردی ،اگر به سکوت رسیدی ،من معتقدم ،حتی برای لحظه ای ،اگر که واقعن سکوت باشد....

 

فلوریندا:دیگر نمی توانی متوقف شوی ؛دقیقن.اما برای رسیدن به این لحظه ی سکوت شما به انرژی نیاز دارید.دون خوان درباره این زمان های ایستایی می گفت: یک سانتیمتر مکعب شانس و شما می توانید بلافاصله متوقف اش کنید .

 

الکساندر بلیر:و وقتی یکبار اتفاق افتاد دیگر شما همان آدم قبلی نیستید.

 

فلوریندا: دقیقن

 

. الکساندر بلیر:و ممکن است که بخواهید که به راه قدیمی اتان برگردید و ولش کنید اما از آن هیچ رضایتمندی ای بدست نخواهید آورد.

 

فلوریندا:دقیقن .نه شما نمی توانید .در آن هیچ خوشنودی ای نیست.کاملن درست است.من فکر می کنم اگرمیشد واقعن رسید ...اینجور بگویم توده مردم میتوانست به این احساس یا به این آگاهی برسد ،ما می توانستیم چیزهارا در دنیا عوض کنیم.دلیل اینکه هیچ چیزی در دنیا عوض نمی شود این است که ما خودمان را تغییر نمی دهیم حالا یک تعصب سیاسی یا اقتصادی باشد یا یک ضایعه ی اجتماعی،واقعن اهمیتی ندارد .لعنت بر شیطان چه میشود  الان با باران های جنگلی و محیط زیست کرد؟چطور می خواهیم کسی عوض شود وقتی که نمی خواهیم خودمان را  عوض کنیم؟تغییر یک حقه است ؛تغییر باز تولید و تکرارقطعات است ،اما اینطوری چیزی عوض نمی شود. ما اصولن یغماگریم ،می بینید ما عوض نشده ایم . البته که ما میتوانیم انرژی غارتگری امان را برای تغییر خود استفاده کنیم،اما ما نمی خواهیم خودمانرا عوض کنیم.

 ..

الکساندر بلیر:در اسطوره، هر بیننده و یا ناوال بطور اختصاصی بواسطه ی اقتدار،مشیت ویاناشناخته  انتخاب میشود.

 

فلوریندا:درواقع انتخاب میشود .کارلوس بوسیله انرژی ردیابی میشد .بگذارید ساختار انرژی امان را در نظر بگیریم . بعضی مردم بطور اساسی و انرژیک  متفاوت هستند.آنها به کاستاندا می گفتند ناوال سه شاخه و دون خوان یک ناوال چهار شاخه بود . پس لازمه ی اصلی چیست؟در واقع ؛آنها از بقیه گروه انرژی بیشتری دارند و این چیز بسیار نادری است . برای چه آنها و آخر چرا   مثلن همیشه مرد ها ناوال هستند؟ ما در سیره امان ناوال زن هم داریم اما مردها بیشتر انرژی دارند ،کسی که انتخاب میشود و یا بقیه از دیگران برتر نیستند .دردنیای دون خوان افرادی بودند که بطور قاطع روحانی تر ؛،آماده تر ،و بخاطر دانش بیشترشان مردان آگاه تری از او بودند و این هیچ تفاوتی ایجاد نمی کرد .این مهم نبود که او از کسی بیشتر یا کمتر است  تنها این بود که او این انرژی را داشت تا راهبری کند.. .

 

الکساندر بلیر:و او  همچنین می توانست این انرژی را به یکی بدهد وتا به او شتاب دهد.

 

فلوریندا:ما بوسیله ی انرژی کشیده می شدیم ؛بله. .نه اینکه آن انرژی را می گرفتید.اما او آن نیرو را داشت ،اگر چیز دیگری نبود ،لا اقل  اینکه می توانست  به آنچه که دنیا ارائه می دهد گرفتار نشود. درواقع ،از  منظر با کاستاندا بودن برای این مدت طولانی  میگویم ،امکانات دنیوی ای که برای او فراهم بود باور کردنی نبود.او هیچگاه در راهش لرزشی نداشت .و من شخصن ،الان می توانم بگویم  اگر در جایگاه او برای این زمان طولانی بودم  صادقانه نمی توانم بگویم که میتوانستم باندازه ی او بی عیب ونقص باشم .و میبینید که من به این مسئله آگاهی دارم چرا که بدترین چیز این است که نمی شود چیزهای معینی را مخفی کنیم .و برای من که ماجرای کاستاندا را از نزدیک دیده ام  مسلم است که امکانات دنیوی خارق العاده ای برای او وجود داشت که به هیچکدام اشان دست نزد . و ببینید برای این به انرژی نیاز دارید.اینجاست که انرژی به کار می آید. این زمان است که هرکه می خواهد باشد به رهبری نیاز دارد که به او اشاره کند که راه این است .چرا که هر کسی غیر از ناوالی که این انرژی را دارد باشد، تسلیم میشود.

 

الکساندر بلیر:میشود ناوالی تسلیم شود و دوباره شروع کند؟

 

فلوریندا:نه امکان ندارد.

 

الکساندر بلیر:چطور؟

 

فلوریندا:با بازگشت به اسطوره .عقاب در مسیری مستقیم پرواز می کند.او بر نمی گردد.شما میتوانید بگویید آری ،می بایست بدنبال او سخت تر بروید .اما اینها چه معنایی می دهد ؟اینها استعاره است.

 

الکساندر بلیر:پس ناوال بگونه ای دیگر تلاش میکند تا پیچ و خم اسطوره را باز کند/.

 

فلوریندا:دون خوان مردم بیشتری را درپشت خود داشت.ازنظر انرژی او توده ی بزرگتری داشت ،پس عملن جرات داشت که بیاید و تو را در جایی قرار دهد. کارلوس اینکار را نمی کند . برای او هرتعداد مردمی که با او باشند (و ما شش نفر هستیم )مسئله ی تصمیم گیری مهم است.همه اش همین است.تصمیم ما چیزی است که به حساب می آید.و نه چیز دیگر.او مارا گول نمی زند.او از ما التماس نمی کند .او به ما نمیگوید که چکار کنیم .ما خودمان باید بدانیم .همینکه در این مسیر برای مدت طولانی باشی ،با دون خوان بوده باشی ،بهرحال ما تلاش می کردیم تا دراین راه قدم برداریم، برای او همین کافی بود. هیچ کاری را بزور انجام نداد تا مطمئن شود که ما دراین راه باقی خواهیم ماند. 

 

الکساندر بلیر:ناوال های متفاوت به روش های متفاوتی عمل می کنند .آیا این درباره کاستاندا حقیقت دارد که من شنیده ام که بعنوان ناوال کمین و شکارگران شناخته میشود؟

 

فلوریندا:بله،اما من باید بگویم ..نمیدانم .او یک رویا بین است

 

الکساندر بلیر :بله اینهم مشخص شد.

:

فلوریندا:و حالا این ایده ی رویابینی چیست،رویا دیدن و بیدار بودن؟این ها با هم متفاوت است.این به آن منعی نیست که مست و ملنگ باشید .نه شما کاملن نرمال و منسجم هستید،اما چیزی درشما بطورانرژیک در سطح دیگری کار می کند..

 

الکساندربلیر:چیزی هم در چشمانتان هست.

 

فلوریندا:بله

 

 

الکساندر بلیر:چیزی هم در چشمانتان هست تا یاد بگیرید به دو دنیا در آن واحد نگاه کنید.

.

. .

فلوریندا:دقیقن،و دوباره این اعتقاد هست که در جریان آنچه که می بینید حصار ادراک را جمع می کنید.هرچه که می بینیم با نظم اجتماعی مشخص شده است.اهمیتی ندارد که چقدر روشنفکر هستیم و می خواهیم معضل ادراک تعریف شده بوسیله ی فرهنگ را بپذیریم ،اما ما در سطوح دیگر آنرا نخواهیم پذیرفت اما این پوچ است چرا که در سطوح دیگر وجود دارد.و من تنها می توانم بگویم ،چون ما درگیر با این مردم بودیم و مسلم است که من در دنیا هستم ممکن است که بتوانم هردو سطح را ببینم و همچنان  در هر دو منسجم باشم ،و در هر دو بی عیب و نقص بمانم .

 

الکساندر بلیر:درباره ی بی عیب و نقصی صحبت کن.بی عیب و نقصی چیست؟

 

 

فلوریندا:شما می دانید که دقیقن چه باید بکنید.مخصوصن برای زنان ،ما برای اینکه موجودات بی اهمیتی باشیم پروانده شده ایم .زنان بسیار بی اهمیت اند ،باورکردنی نیست.من نمی گویم که مردان نیستند،امامردان مهم نیست که چه چیزی را می خواهیم نشان دهیم ،مردان همیشه در طرف برنده هستند. چه برنده باشند و یا بازنده آنها هنوز مرد اند.دنیای ما دنیای مردان است صرف نظر از اینکه چقدر ثروتمند هستند و یا نیستند،.و یا اینکه به اید ئولوژی فمینیسم عقیده دارند و یا ندارند  ،اصلن مهم نیست بهر حال مردان برنده های جوامع ما هستند.

 

الکساندر بلیر:در کتاب  توضیح داده ای که تا چه اندازه زنان در واقع  اسیر وابستگی  جنسی اشان به مردان هستند .می توانی درباره این صحبت کنی ؟ .   . .

 

فلوریندا:البته .اول ازهمه برای من،یکی از شوک آور ترین  چیزها که برای مدتی طولانی آنرا نمی پذیرفتم و انکار می کردم  ایده ی آلودگی ای بود که مجامعت ایجاد می کند .آنها حتی بیشتر می رفتند و توضیح می دانند که بطور اساسی چه اتفاقی می افتد وقتی که ما رابطه ی جنسی برقرار می کنیم ،وقتی که مرد دچار انزال میشود ما نه تنها منی او را میگیریم  بلکه در لحظه ی انفجار انرژیک ،آن اتفاقی که حقیقتن می افتد چیزی است که دون خوان به آن "کرم های انرژی "می گفت ،رشته ها و این رشته ها در بدن زن باقی میماند .از منظربیولوژیک ،این رشته ها برای این است که بازگشت مرد به همان زن و نگهداری از او و نوزاد را بیمه کند .مرد در سطح انرژتیکی بطور مطلق بواسطه ی رشته ها  متوجه میشود که این نوزاد اوست.  

 

الکساندر بلیر:در رابطه ی جنسی تبادل انرژی چگونه است؟

 

فلوریندا:زن مرد ش را بطور انرژتیکی تغذیه می کند .دون خوان باور داشت که زنان بنیاد و اساس  تداوم گونه ی انسانی  هستند.و قسمت اعظم انرژی از زنان تامین میشود نه تنها حاملگی و تغذیه ی نوزادشان بلکه مطمئن شدن از جایگاه مرد در کل فرآیند .

 

الکساندر بلیر:خب پس  زنان  بواسطه ی این آلودگی در اسارت هستند اما چه باید بکنند تا رها شوند؟

 

فلوریندا:اگر ما بخواهیم درباره این از منظر بیولوژی بحث کنیم که آیا زن اسیر است؟ساحران پاسخ می دهند بله.چراکه او همیشه  خودش را از درون مرد می بیند .او انتخابی ندارد .من  بشدت ازین بحث عصبانی می شدم .باید بارها و بارها با آنها جدل میکردم و دوباره به کل این ایده برمیگشتم  خصوصن که اوایل دهه ی هفتاد بود و مبارزات زنان برای احقاق حقوقشان دربالاترین حدش بود .من میگفتم:زنان راه طولانی ای را پیموده اند .ببینید که چه دستاورد هایی  داشته اند .و آنها می گفتند :نه آنان چیزی بدست نیاورده اند .برای آنان انقلاب جنسی- آنها درمسائل جنسی امل و کوته فکر نبودند علاقه ای هم به اخلاقیات نداشتند-آنان تنها به انرژی توجه داشتند و می گفتند برای زنان آزادی جنسی بیشتر داشتن در مسیری است که بیشتر اسیر شوند چرا که اتفاقن بدین شکل دیگر تنها یک مرد را تغذیه نمی کنند بلکه تعدادی مرد رابطور انرژتیک غذا می دهند.

 

الکساندر بلیر:این خیلی جالب است

 

فلوریندا:بهمین دلیل برای آنان چرند بود و بهرحال زمانی که او در دهه هفتاد پیش بینی کرده بود الان  پیش آمد.او می گفت زنان با آزادی جنسی میروند که با دماغ سقوط کنند.آنان ضعیف تر خواهند شد. و شدند .زنانی که من با آنان در حین اینکه سخنرانی و کتاب های بخصوصی را ارائه می کردم  به گفتگو نشستم وقتی درباره این به آنها گفتم در کمال تعجب ،  موافقت خود را ابراز داشتند .من اول فکر میکردم در این مورد با مشکل بزرگی مواجه میشوم اما اتفاقن زنانی که در فرآیند روابط عاشقانه ی متعدد قرار گرفته بودند می گفتند که دیگر خسته و تمام شده اند و نمی دانند چرا.       .

 

الکسانر بلیر:پس ما درباره ی چیزی در فراسوی جنسیت حرف می زنیم .

 

فلوریندا:در اصل فراسوی منظر جنسی ،، در زنان کاری که رحم می کند این است که آنانرا بسته ترین فرد برای روح جهت رسیدن به آگاهی از در رویا بودن نگهمیدارد.مرد مخروطی روبه بالاست و با این تعریف او رو بطرف سر محدود مخروط می رود .و این یک نیروی انرژی سان است .او کوشش می کند چرا که به روح نزدیک نیست.یا هر چه که می خواهیم آنرا بنامیم نیروی عظیم انرژی سان در آن بیرون. برمبنای تعبیر ساحران ،زنان کاملن برعکس هستند .مخروط برای آنان نوکش پایین است و آنان رابطه ی مستقیم با روح دارند چرا که زهدان بران ساحران تنها اندامی برای تولید مثل نیست ،ارگانی برای رویا دیدن است ،دومین مغز است.

 

الکساندر بلیر:یا قلب

 

فلوریندا:یا قلب ،و آنها دانش را مستقیم درک می کنند .هنوز مازنان  اجازه نیافته ایم که در جامعه خود و یا جوامع دیگر مشخص کنیم که آگاهی چیست.و زنی که کمک کند و یا    

فرمولی را درباره اینکه کالبد آگاهی چیست بوجود بیاورد باید که اینکار را بر طبق ضوابط و شرایط مردانه انجام دهد.بگذارید اینگونه بگویم که تحقیقات یک زن اگر بر قوانینی که اجماع مردان به آن رسیده ،منطبق نباشد هرگز منتشر نخواهد شد.آنها ممکن است مقداری نرمش بخرج بدهند اما همیشه در همان شبکه ی درهم تنیده باقی میمانند .برای زنان راهی غیر این نمانده است. 

 

الکساندر بلیر:ساحران پس این هیپنوتیزم را بکلی بر میدارند.

 

فلوریندا:در جامعه بله.خیلی جالب است که شما به هیپنوتیزم اشاره کردیدچرا که دون خوان همیشه میگفت که در زمانی که روانشناسی فروید معرفی شد ما خیلی کم از آن تاثیر گرفتیم ما باید هم مزمر و هم فروید را  پیگیری می کردیم .ما موجوداتی مزمریک(درخواب مغناطیسی که . کاشف اش مزمر بود)هستیم .ما هرگز درراه دیگرپیشرفتی نداشته ایم  .

 

الکساندر بلیر:بله در راه انرژی.

 

فلوریندا:...و این اگر فروید را جدی گرفته بودیم روی نمیداد.

 

الکساندر بلیر:خب الان فروید فراموش شده

 

فلوریندا:نه درواقع،چراکه با هرچه که انجام می دهیم ،چه کسی میداند که چند نسل خواهد کشید ؟بگوییم او بطور روشنفکرانه ای توضیح داده  اما همه داشته ی فرهنگی ما ..ما هنوز درباره این موضوعات حرف می زنیم ،حتی مردمی که نمی دانند که فروید چه کسی  بوده است .این بخشی از زبان و فرهنگ ماست.

 

الکساندر بلیر:ما مید انم  که خیلی نا امید کننده است که با مردمی  معاشرت کنیم که به تمام حقیقت از این دید مبتذل روانشناسانه برخورد می کنند .

 

فلوریندا:بله و آنها حتی نمی دانند که این از کجا آمده است .این بخشی از سبد فرهنگی ماست.

 

الکساندر بلیر:پس ساحران ازین روابط رها شده اند.  

 

فلوریندا:بله رها شده اند در این شکل که شما  یکبار نظم اجتماعی را همان که واقعن هست ببینید-یک توافق-حداقل شما دراینکه آنرا بپذیرید کمی محتاط تر هستید.مردم میگویند اوه ببین که  چقدر زندگی اززمان مادر بزرگ تا مادرت تغییر کرده است.من میگویم نه نکرده است.تنها در درجات اش تغییر کرده است.اما هیچ چیزی متفاوت نیست.اگر به آنگونه که برایم برقرار شده بود زندگی میکردم ...بله ،من بیشتر تحصیل کرده و خوش شانس تر بودم اما فقط همین .من هنوز می بایست همانطور که آنان تمام کردند به پایان می رسیدم .ازدواج کرده ،عقیم ،یا با بچه هایی که مسلمن یا من از آنها متنفرم یا آنها از من .

 

 

الکساندر بلیر:من حالا می خواهم به تلاشم را  ادامه دهم تا این مرز را رد کنی  و به ما بگویی الان چه میکنی تو که میدانی این اسارت هست و  شروع کرده ای که خودت را از آن رها سازی.این چه چیزهایی را بروی ادراک می گشاید ؟

 

فلوریندا:همه چیز

 

الکساندر بلیر:همه چیز!خب

 

فلوریندا:اول از همه در رویا هاتان می توانید ببینید بعنوان مثال من کارم را در رویا انجام میدهم  نه اینکه من مجبور نیستم که کار کنم بلکه کارم ازرویا هایم نشات میگیرد.

 

الکساندر بلیر:حالا تو از واژه ی رویا بدین شکل خاص استفاده می کنی ،چه  چیزی درین سنت هست میتوانی درباره اینکه واقعن رویادیدن درباره ی چیست صحبت کنی؟

 

 

فلوریندا:در روش سنتی وقتی ما می خوابیم همان دمی که وارد رویا میشویم در آن زمانی که مابین خواب  و بیداری هستیم ،و هنوز هوشیاریم ،شما از کارهای کاستاندا بیاد دارید که پیوندگاه شروع به لرزش میکند و شروع به حرکت و آنچه ساحران می خواهند انجام دهند که از این حرکت طبیعی (که برای همه ما روی میدهد)برای انتقال به قلمرو های دیگر استفاده کنند .و برای این شما به انرژی بسیار خوبی دارید .دوباره این به انرژی باز میگردد.ما مقدار متنابهی انرژی نیاز داریم چرا که می خواهیم در آن بزنگاه هوشیار باشیم و از آن بدون آنکه بیدار شویم استفاده کنیم.

 

الکساندر بلیر:این دست آورد خیلی بزرگی است.

 

فلوریندا:برای من بسادگی میشود داخل شد و از آن استفاده کرد .براین زمانی کنترل نداشتم هرچند همکنون دارم -وقتی که می خواهد روی بدهد.اما من نتوانستم براین وضعیت تمرکز کنم که آنها به آن دومین دقت می گفتند منظورم این است که زنان به اینکه آنرا دومین دقت بنامند علاقه ای ندارند ؛آنها مایلند آنرا بیدار رویابینی بنامند چرا که این همان است .و شما به مرحله دیگری می رسید و آنچه که شمادراین رویا بینی انجام میدهید در همان حالتی است که عاقبت همان کنترلی را دارید که در زندگی روزانه دارید .و این دقیقن کاری است که ساحران می کنند .این همان است دیگر تفاوتی وجود ندارد.

 

الکساندر بلیر:پس تو می توانی در حقیقتی دیگر زندگی کنی؟

 

فلوریندا:بطور قطع نمی دانم .می دانید ما زبانی که درباره آن صحبت کنیم نداریم مگر اینکه از آن در شرایط شناخته حرف بزنیم .اما در طریق جادویی وقتی از خودم میپرسم "آیا من در حقیقتی دیگر زندگی میکنم؟"بله و نه .کاملن درست بنظر نمی رسد که این را بگویی.چرا که تنها یک حقیقت هست.تفاوتی میانشان نیست .بهتر است بگوییم لایه های مختلف ،مانند یک پیاز ،اما همه مانند هم هستند .و خیلی نامانوس اند .چگونه من می خواهم درباره اش صحبت کنم ؟در استعاره؟استعاره های ما هم با آنچه که الان میدانیم تعریف میشود.  

 

الکساندر بلیر:بله مشکل زبانی

 

فلوریندا:میبینید ما زبانی نداریم که واقعن درباره اش صحبت کنیم که واقعن چه اتفاقی می افتد وقتی که در دومین دقت هستید .یاوقتی که بیدار رویابینی میکنیم .اما آن بهمان اندازه ی هر حقیقتی واقعی است. حقیقت چیست؟دوباره شروع شد ،یک اجماع عمومی است.و میبینید این چیز را مافقط می خواهیم در یک سطح روشنفکرانه درباره اش توافق کنیم اما این بیش از یک توافق روشنفکرانه است.بگوییم میتواند بیشتر باشد .و در این هنگام دوباره ما باز میگردیم به همان  که همه چیز به انرژی گره خورده است.

 

الکساندر بلیر:این درست است اما همینطور به چیزی که قصد نامیده میشود هم گره خورده

 

فلوریندا:دقیقن اما برای چنگ انداختن به قصد ...ببینید قصد آن بیرون است .یک نیروست.دون خوان علاقه ای به ادیان نداشت -اما بطور غریبی قصد می تواند همان چیزی باشد که ما خدا می نامیم ،آن وجود اعلی ،یگانه نیرو ،روح.میبینید هر فرهنگی میداند او چیست.و آنچه که باز دون خوان میگفت تو نمی توانی التماسش کنی .تو می خواهی و بخاطر خواستن ات تو به انرژی نیاز داری.چرا که نه تنها تو به انرژی نیاز داری که به او دست بیازی بلکه می خواهی  به او وصل بمانی

 

الکساندر بلیر:بله پس این چیز قصد میدانی منظورم این است که لغت ساده ای برای گفتن است اما در واقع کاملن برای بکارگیری پیچیده  است.

 

فلوریندا:بله دقیقن خیلی پیچیده است .برای دون خوان و افرادش ،صحبت درباره ی سحر و  جادو گری با این همه بار  معانی منفی ،نمی توانستند به آنچه که ما تمرین می گوییم بی توجه باشند .برای َآنها خیلی خیلی انتزاعی بود .برای آنها ساحری یک انتزاع و ایده ی گسترش دادن محدودیت های ادراک بود چرا که برای آنان انتخاب های ما در زندگی بوسیله ی نظم اجتماعی محدود شده  ولی ما بی نهایت گزینه  داریم .البته  خودمان بر امکانات بی کرانمان محدودیت می گذاریم .

 

الکساندر بلیر:و هنوز بنظر می رسد که انسانیت

 

فلوریندا:دائم بدنبال این می گردد  که

 

الکساندر بلیر:چیزی گم شده   .  ..

 

فلوریندا:گم شده ویا بوسیله ی نظم اجتماعی زندانی شده.آنها بر ما در همان اوان تولدمان چشم بند می گذارند . نگاه کنید به روشی که ما کودک را وادار میکنیم بگونه ای که ما ادراک می کنیم درک کند .

 

الکساندر بلیر:بله انتقال فرهنگ

 

فلوریندا:این کاملترین مثال است.کودکان واقعن بیشتر ادراک می کنند آشکارا به  مقدار زیادی اما آنها باید دستور عملی بسازند تا از هرج و مرج خارج شوند و ما البته معلم همیشگی ای هستیم که چه چیزی بهتر است در گروه ما ادراک شود ..و اگر آنها ایستادگی کردند خدای من ما بهشان مواد  میخورانیم و یا که در درمان با روانشناسان زنجیر اشان میکنیم ..

 

الکساندر بلیر:اینجا سنت هایی هست که برای سالیان سال وجود داشته و الان در آخر برای بیست ،سی سال درنهایت ما میخواهیم شروع کنیم تا درباره اشان بشنویم .برای چه کاستاندا کتاب هایش را نوشت؟

فلوریندا:بخاطر اینکه تکلیف بود ،این یک تکلیف ساحری بود .که دون خوان برایشان باقی گذاشت.کاستانداآخرین فرد از سیره ی او بود .دیگر کسی نبود ..گروهی از سرخپوستان بودند که ما با آنها کار میکردیم .میدانید که دون خوان به طریق عجیبی درباره ی کاستاندا مرتکب  اشتباه شد وقتی که برای اولین بار او را دید ،بهرحال نقشه و یا قدرت روح بود که دون خوان را رو در روی کاستاندا قرار داد و دون خوان بلا فاصله  دایره ی شاگردانش را بسیج کرد.که فکر میکنم در افسانه های قدرت و دومین حلقه ی قدرت است که وقتی او درباره ی مردم اوکساآکا و خواهران کوچک و بقیه صحبت می کند .و سپس سالها بعد دون خوان فهمید که این راهی نیست که کاستاندا باید برود .کاستاندا  حتی از دون خوان هم انتزاعی تر بود.راه او کاملن راه دیگری بود..و بعد از اینکه او این افراد را گرد هم آورد بخاطر اینکه اینها با کاستاندا بودند ،ما همه دون خوان را قبل از کاستاندا ملاقات کردیم .درواقع تنها پنج نفر قبل از ما بودند چهارتا از ما و کاستاندا.

 

الکساندر بلیر:خب پس نوشتن کتاب ها یک تکلیف ساحری بود .آنچه من تلاش می کنم دریابم این است که این دانش فقط بعنوان دانش الان در دسترس است و بدین شکل در دسترس ملیون ها نفر .هدف ازین کار چیست؟

 

فلوریندا:خب ،یکی باید به آن خودش را قلاب کند ،و مردم می کنند ،برای ما ،قوای ذهنی امان بعنوان میمون غربی ،آنگونه که دون خوان مارا همیشه می نامید،باید که اول بطور روشنفکرانه به قلاب بیوفتد ،چرا که بدیهی است که کل وجودی امان چگونه کار می کند .وقتی که من در دانشگاه بودم تنها یک مرحله تا فارغ التحصیلی ام مانده بود و من دو سه سالی بود که در این دنیا(دنیای دون خوان) بودم .می گفتم : با ادامه دادن به دانشگاه چه میکنم ؟ چرا باید که پی اچ دی  بگیرم ؟این کار واقعن بیخود است.و دون خوان و همه ی زنان می گفتند بهیچ وجه بیخود نیست.چرا که باید چیزهایی را رد کنی که دانستن اشان بسیار پیچیده وسردرگم کننده است.به دلیل اینکه برای تو بی معنی است  اینکه بگویی به فلسفه علاقه ای نداری یا به مردمشناسی علاقه ای نداری تو تنها وقتی می توانی اینرا بگویی که حداقل علاقه  و انگیزه ای به دانستن اشان در خودت ساخته باشی.دلیلی برای رد کردن اش نبود و وقتی که در دنیای دقت دوم و یا بیدار رویابینی غوطه ور میشوی برای بیرون آمدن از آن ذهن اتان باید بسیار ورزیده باشد .تا که با آگاهی از آن بیرون بیایید.چرا که اگر شما مغز و ذهن درستی برای انجام آن نداشته باشید مانند آن است که بدرون سنگ بیابان رفته باشید ،چرا که بی معنی است.وبرای آنان بسیار مهم بود که همه ما بسیار آموزش دیده باشیم همه کسانی که دراین گروه کوچک کار می کنند مدارک دانشگاهی دارند .آنها تاریخدان ،کتابدار،و مردمشناسند .     .

 

الکساندر بلیر:پس دانش برای ملیون ها نفر در دسترس قرارگرفته و مردم باید خودشان را به آن قلاب کنند .

 

فلوریندا:درمرحله ای بله

 

الکساندر بلیر:و این بدان معنا نیست که این سنت  حالا خود را بدین روش  همچنان می خواهد که گسترش دهد؟

 

فلوریندا:من نمی دانم ،اگر من به ایمیل کاستاندا بروم ،که او نخوانده اتشان ، خواهم گفت بله،کلی مطلب  هست. منظورم این است که گهگاهی آنها را باز میکنم .وآنها دیوانه اند بسیاری از آنها دیوانه های بی خطرند و برخی از آنها پرسش گران بسیار پیگیری اند و بیشترشان مردمانی ترک خورده اند (خنده)منظورم از ترک خورده مانند این است"من ناوال جدید هستم."یا اینکه "من تورا در رویایم ملاقات کرده ام" .منظورم بطور کلی چیزهای پوچ است..

 

الکساندر بلیر:خب مراتب متعددی برایش هست آنگونه که میدانی اما من فکر میکنم شما زنان، ،ساحرانی که هستید و تمام واقعیت کاستاندایی ،بر روی حجم وسیعی از خودآگاه جمعی بخصوص در آمریکای شمالی تاثیر گذار بوده اید.

 

فلوریندا:همین است که شما می گویید .کتاب آن بیرون است.جمع کثیری از مردم آنرا می خوانند و بعضی درباره ی آن بسیار جدی هستند .

 

الکساندر بلیر:و بعضی از آن مرد م بومی آمریکا نیستند و در عرفان بومی  درگیر میشوند .بدین شکل که  کتاب هایی که از گروه شما آمده در کل قاره تاثیر عظیم احیا بخش  و نیرو بخشی بر عرفان بومی داشته که راه بازگشت به سنت هایشان بوده است . 

 

فلوریندا:می بینید تمام هدف دون خوان این است که شما به عقب برنگردید چرا که دوباره در دام شعائر و اسطوره می افتیم و برای دون خوان اسطوره و شعائر و مراسم ..اسطوره بدین معنی که شما قسمتی از شبکه هستید و نه اینکه شما می خواهید با زندگی در التماس و دعا در مراسم مخصوصی ،قدرت های بخصوصی که ...بگذارید اینگونه بگویم مفید برای قرن نونزدهم .به این  خاطر دون خوان میگفت دقیقن سفسطه چرا که  اصولن تشریفات مذهبی برای این هستند که توجه شما را به قلاب بیاندازند .یکبار که توجه اتان گیر افتاد دیگر آنرا می اندازید .بعنوان میمون هایی که ما هستیم ،البته که خیلی با شعائر و مراسم احساس راحتی می کنیم .مردمانی که در آگاهی واقعن پیشرو هستند بدرستی آنرا رها می کنند .اما هنوز باقی توده مردم در خواب مغناطیسی مراسم ها هستند .   

 

الکساندر بلیر:درعمل آنچه که کاستاندا بعنوان بینندگان جدید برای شما شرح داده و دیدن حقیقت آن ،چگونه پدیدار میشود؟

 

فلوریندا:بینندگان جدید؟برای زنان بسیار مهم است که رحم تنها اندامی برای تولید مثل نیست و در جهت فعال کردن این قصد ما باید که متفاوت باشد.و برای تغییر قصد مان ما دوباره به انرژی بازمی گردیم .می بینید ما واقعن نمی دانیم که استفاده از رحم بعنوان ارگانی برای بودن،بعنوان اندامی برای روشنایی و شهود ،چیست .برای ما شهود و درک مستقیم واقعن چیزی است که قبلن تعریف شده بوده  .دیگر شهودی دراینجا نیست چرا که ما با مغز هایمان شهود می کنیم .دون خوان توجه ای خاص به زنان داشت ،و مردم همیشه میپرسند که چگونه است که همیشه کلی زن آنجاهست؟آیا شما مجلس لهو و لعب راه انداخته اید؟آیا همه جور اتفاقی می افتد؟او میگفت :نه ،این بخاطر این است که مردان زهدان ندارند .او به این قدرت جادویی زهدان نیاز داشت (خنده)می بینید این خیلی مهم است.  " 

 

 الکساندر بلیر:بگذار یک سوال فنی  به نیابت از خوانندگان زن بپرسم .آیا زهدان  کاملن فعال شده است ؟منظورم این است که اگر زنی لوله هایش را بسته باشد آیا هنوز رحم اش کار میکند ؟

 

فلوریندا:بله تا وقتی که هیسترکتومی (عمل برداشتم رحم )نکرده است.

 

الکساندر بلیر:پس تا وقتی که رحم برداشته نشده است

 

فلوریندا:اگر رحم آنجاست بله

 

الکساندر بلیر:پس می تواند کار کند

 

فلوریندا:اوه ،بطور قطع و یقین ،اما تنها چیزیکه  شما نیاز دارید تا آنرا  احضار کنید قصد است .مانند برخی فرهنگ های پرستش الهه ها"وقتی که خدا یک زن بود "و من با عده ای از زنها چند ماه پیش صحبت می کردم ،و آنها همگی اشان جزو گروهی از پرستندگان الهه ها بودند و هر ماه به جنگل می رفتند جایی در حدود درختان سکویا و در جنگل شیار می کندند درمیان درختان و اوه  کلی با آویزان شدن و مناظره و مراسم در رودخانه خوش میگذراندند .من می گفتم آخه چه غلطی می کنید ؟وقتی که برمیگردید خانه همان خری که همیشه بودید هستید.هرجور که ارباب بگوید که به شما نیاز دارد  لنگ اتان را باز میکنید و آنها شوکه می شدند .منظورم این است که کاملن از من بدشان می آمد چرا که دوست نداشتند که این را بشنوند .می گفتند "اما ما برای سه روز احساس خوبی داریم "و من جواب میدادم "چه فایده ای دارد که سه روز احساس خوبی داشته باشید در حالیکه زندگی اتان به همان شکل ادامه پیدا می کند ؟"ما از چه ایستاده ایم؟در حالیکه زندگی امان ادامه دارد .چرا ما تغییر نمی کنیم ؟این تصور مراسم ها و حتی بازگشت به باورهای بومی ،درهیچ سطحی بازخوردی ندارد .ما مغلوب شده ایم .  .

 

الکساندر بلیر:پس این چیزی است که باید همین الان کاملن به طریقی درست زندگی شود

 

فلوریندا:باید سیال باشد ،م کارورز باید که روان و سیال باشد که بتواند این را بپذیرد.حتی در میان ما چیز ها مدام تغییرمیکند و ما در برخی خان ها خیلی راحت لمیده ایم تا اینکه چیزی ما را ازآن به بیرون پرت می کند و ما از آن منزجر میشویم اما ما باید که سیال باشیم .تنها انرژی است که به ما این سیالیت را می دهد .

 

الکساندر بلیر:چگونه انرژی را جمع آوری می کنید ؟

 

فلوریندا:برای شروع لا اقل در ابتدا  ایده ی دون خوان این بود که بهترین انرژی ای که داریم انرژی جنسی است.این تنها انرژی است که ما واقعن داریم ،و بیشتر آن هم هدر رفته است .

 

الکساندر بلیر:حالا این برای زن و مرد یکسان است؟

 

فلوریندا:البته که برای زن و مرد یکسان است .تنها این است که زنان  از نظر انرژی هزینه کلی تغذیه  مردان از میان رشته های انرژی اشان را متحمل میشوند پس ازین منظر برای زنان بدتر است .و همینطور برای مردان چرا که بدین شکل به قلاب می افتند . مرد از نظر انرژی بدام می افتد مهم نیست چگونه . و ما همه جور توصیف های روانشناسانه داریم .کسانی که با  آنها عشقبازی کرده ایم بهر روی نمی توانیم که از ذهن امان خارج اشان کنیم .ببینید ما این کوله پشتی اوصاف را داریم اما چه  در سطح دیگرواقعن می گذرد که ما نمی خواهیم درباره اش صحبت کنیم چراکه بخشی از توشه ی فرهنگی ما نیست.

 

الکساندر بلیر :پس مجرد بودن عمده راه اصلی برای جمع آوری انرژی است

 

فلوریندا:خب این ممکن است که مشکل باشد اما برای شروع بدنیست که حداقل تلاش برایش کرد .     .

الکساندر بلیر:اگر زنی به این راه فراخوانده شود اگر او به دام افتد یا یک مرد بدام این سنت بیافتد آنها از کجا متوجه میشوند ؟از کجا می خواهند بفهمند که آنان بدام یک سنت افتاده اند و نه یک وسواس ذهنیه لعنتی ؟

 

فلوریندا:بطور مثال کتاب های کاستاندا بخوبی و وضوح اینرا هجی کرده ...اگر شما با دقت کتاب های کاستاندا را خوانده باشید آنها دستور العمل هستند. 

الکساند ربلیر :بله می دانم .و شما آنها را دوباره و دوباره میخوانید و آخر سر در می یابید که چه می گویند .

 

فلوریندا:شما می فهمید که چیزی عوض شده چرا که شما آنرا از نظر انرژی حس میکنید .و سپس کل این تصور که شما باید که ایده ی خود را ترک کنید .این به معنای این نیست که شما بدیگران خواهید خندید .اما  آنان را زبون و خار شده خواهید یافت و شما نخواهید خواست که آنان را قضاوت کنید چرا که ما که هستیم که بهرشکل هرکسی را قضاوت کنیم .؟اما شما می دانید که از منظر توافق اجتماعی، قسمتی از این نیستید  ،و این تقریبن شبیه بخش گول زنک شماست که به شما چسبیده است چرا که مجبورید در دنیا عمل کنید .شما باید که ایده ی منسجمی از خود ارائه دهید.میدانید دون خوان دائم می گفت اگر تغییر راستینی رخ دهد راهی به پس زدن اش وجود ندارد ،بهرحال این بمعنای رد شده است .من نمی دانم با وجود قصد که برای ارتباط با ما می آید؟من واقعن نمی دانم .دو نفر بودند که برای ارتباط با ما آمدند و آنها آن جا هستند .منظورم این است که ما باهم دیگر نیستیم .در اصل ما این کلاس کوچک را وقتی کاستاندا بود داشتیم .او به ما برخی حرکات خیلی مهم را یاد داد ،اصولن برای جمع آوری انرژی .خب این مردم برای دوسال آنجا بوده اند و کم کم تغییر کرده اند .و دیدن این شگفت انگیز بود اگر بگذارید چیزی برود چیزی در شما آنرا خواهد دانست

 

. الکساندر بلیر:بعنوان مثال تو این کتاب را چاپ کرده ای و من آنرا خوانده ام .من تصور فیزیکی از تو ندارم اما من بگونه ای احساس  می کنم که چگونه باید باشی یا اینکه شبیه چه هستی .حالا آیا این که کتاب ات آن بیرون است این محدوده ی انرژی برتو اثر نمی گذارد ؟

 

فلوریندا:یک چیزی که دون خوان خیلی برای کاستاندا روشن کرد این بود که...ببین یکبار کتاب بیرون است ،کتاب در بیرون است.دیگر هیچ کاری با تو ندارد.که تو بدنبال اش باشی و در این امید زندگی کنی،که کتاب خوب کار میکند یا خوب کار نمی کند ؟می بینید این خیلی خیلی چیز سختی است که خودتان را از آن جدا کنید .چرا که بطریقی شما درگیرش شده اید .کار خیلی خیلی سختی است که  واقعن بگذارید برود. من دو کتاب دیگر هم داشته ام کتاب شابونو و رویای ساحره و اینکار با این یکی خیلی سخت تر بود چرا که برای اولین بار بود که من از درگیر بودن با دون خوان صحبت کردم .این خیلی سخت بود .یا برای اینکه اولین بار بود که من خیلی بازتر با دیگران حرف میزدم که بهیچ وجه انجام نداده بودم .با این یکی من بیشتر درگیر بودم .من سخنرانی هایی در کتابفروشی ها برای گروهی از مردم انجام داده ام که خیلی جالب بودند ،چرا که همانطور که قبلن گفتی مردمان فوق العاده ای هستند که واقعن خیلی جدی علاقمند اند اما باز هم از منظری روشنفکرانه. 

 

الکساندر بلیر:اوه،من فکر میکنم افرادی را می شناسم که مقداری از روشنفکری گذر کرده اند .

 

فلوریندا:هستند ،بطور قطع ،من به این باور دارم ،بله

 

الکساندر بلیر:به این جهت که ما از انواع مختلفی از کالبد های درخشان حرف زدیم .مردمی هستند که این کتابها را می خوانند و ناگهان زمان خود آگاهی می رسد.

 

فلوریندا:دقیقن ،بله

 

الکساندر بلیر:حالا این کتاب ها ،پس در نگرش مردم بخودشان  تغییری بوجود می آورد..

 

فلوریندا:بله بطور اساسی هدف این است که جهان را ادراک کنیم و همینطور در وضعی که ما خودمان را ادراک می کنیم پارامتر های ادراک را بشکنیم .اما نمی خواهیم بر روی "من"تمرکز کنیم. می خواهیم که شاهد باشیم .چرا که همه چیز در جامعه ی ما از درون من فیلتر میشود .از میان برای من ،ما  همواره عاجز هستیم که داستانی را تعریف کنیم یااتفاقی را بازگو کنیم بی آنکه  خود را در جایگاه بازیگر اصلی بگذاریم . ببینید دون خوان علاقه داشت که بگذارد رویداد خودش فاش شود ،و سپس بی نهایت غنی تر میشد، چراکه سپس فاش میشود تا حتی در دنیا مانند یک تمرین ،  تبدیل به یک شاهد شود.بازیگر اصلی نباشید .خیلی جالب است که فاش میشود تا... :.

 

الکساندر بلیر:حالا در این راه طولانی ،یکی از چیزهایی که در ادبیات شرح داده شده این است که فرد ،بیننده و ناوال ،هرکسی ،به دوره ای از دلسردی می رسد .جایی که  آنها مطمئن میشوند که دارند شکست میخورند،در آخر هیچ چیزی اتفاق نخواهد افتاد .و دلیل اینکه من این را مطرح میکنم به این خاطر است که من حسی دارم که این احساس را با مردمان زیادی شریک هستم .پس لطفن دراین مورد قدری صحبت کن. 

 

فلوریندا:بله دقیقن.(خنده)میروم که افسردگی شما را هم اضافه کنم .نه این درست است .چیزی در ما میداند و  چرا ضرورت و نیاز شدیدی وجود دارد از منظر دون خوان هدف مهم طبیعت جاودان سازی گونه هاست و ما دیگر اهمیتی بر این قائل نیستیم .ما به تکامل پیدا کردن علاقمندیم.چرا که تکامل اگر نگوییم مهمتر و ضروری تر  ،برابر با تولید مثل است . چرا که اگر تکامل نیابیم ،اگربه چیزی متفاوت  تغییر نکنیم ،ما حقیقتن بطرف پرتاب کردن خود به بیرون از این سیاره میرویم ،من فکر میکنم که بطور چاره ناپذیری ما منابع امان را نابود کرده ایم ،منظورم بکلی است.پنجاه سال یا صدسال بیشتر یا کمتر فرصت داشته باشیم یا نه بعنوان یک سیاره بی اهمیت است .واقعن اهمیتی ندارد.ما بعنوان یک گونه محکوم به فنا هستیم .و دراین وضعیت تکامل تنها راه برون رفت ماست و دوباره دون خوان تاکید داشت که تکامل در دستان زنان است و نه مردان.  

 

الکساندر بلیر:خب ،بعنوان یک مرد چه باید بکنم ؟همینجا بنشینم تا زنان دنیا را نجات دهند؟

 

فلوریندا:بله و نه.تو میدانی مرد باید که از قدرت اش صرف نظر کند و او اینکار را بطور صلح آمیز نخواهد کرد .نه نمی کند. میدانی من نمیگویم که شما بر سینه ات میکوبی و فریاد میزنی که من از قدرت ام دست بر نمی دارم.نه بسیار موذیانه تر از این است..

 

الکساندر بلیر:برو داخل اش .درباره اش صحبت کن.

 

فلوریندا:خب،من فکر نمی کنم که این هیچگاه شرح داده شود .بعنوان مثال ،باشه،مردان حساسی در گروه مردان هستند که سعی دارند در شرایطی با معنویت اشان بیایند و بطور کامل با همسرانشان با والدین اشان و زنانی که با آنها هستند به توافق برسند، اما نه واقعن.برخی چیزها هست که از آنها دست نمی کشند ،.حتی کل  این تصور که تحرکات مردان بعنوان یک نهضت معنوی اصولن شروع شود. خیلی تهدید آمیز است .اما چیزی در مرد ترسیده است.آیا این ترس از دست دادن چیزهایی است که بعضی از آنها میدانند که از دست خواهند داد،برای ما بعنوان گونه؛ برو جلو و بیهوده مگو.ما بخوبی میدانیم که باید که به زن ها زمان بدهیم .و در گذشته زمان داده شده بوده است برای چیز هایی تا تکامل پیدا کنند.بعنوان مثال،برای ما تا بلند شویم وقتی که واژن وضعیت اش را تغییر می دهد.خب چه کسی وفق داده شده بود؟برای مردان  آلت اشان بایست که بیشتر رشد می کرد .زنان دوباره به زمان نیاز دارند .و مردان باید که این زمان را به آنان بدهند.از منظری مردان باید به زنان زمان بدهند تا رحم بتواند به عملکرد ثانویه اش تغییر وضعیت بدهد.. 

 

 الکساندر بلیر:و این وقتی که مرد با زن رابطه ی جنسی دارد بوقوع نمی پیوندد.این همان چیزی است که میگویی؟

 

فلوریندا: نه ،ببین،باید تعداد کافی زنانی باشند که که این زمان را داشته باشند که زهدان را تغییر دهند .باید بوسیله امکانات جدید کشیده شوند .دون خوان میگفت تکامل ما قصد است.می دانید پرش از خزندگان بزرگ تا پرواز،این ایده ی بال ها ،قصد شده بود.این عملی از قصد بود.

 

الکساندر بلیر:این خیلی جالب است.پس تو احساس می  کنی که همه زنان در کل دنیا ،خواهرانی از نژادهای مختلف همکنون ،آینده ی بشریت را قصد کنند ؟

 

فلوریندا:آنها از این آگاهی ندارند،در کل ،بعضی زنان فکر کنم.

 

الکساندر بلیر:پس مرد می رود که در پس تکامل گونه بنشیند.

 

فلوریندا:دقیقن،نه اینکه عقب بنشیند .دوباره ،این لغاتی است که بار معنایی مثبت و منفی دارد .نه .شما باید که زمان را تهیه کنید .

 

الکساندر بلیر:مرد چگونه می تواند اینکار را بکند ؟بطور عملی دراین مورد صحبت کن

 

فلوریندا:می دانید ما زنان بعنوان شهروندان درجه دو جایگذاری شده ایم و مهم نیست چقدر قدرت داریم ،ما هنوز قدرت حقیقی نداریم .ما برای چیزی تصمیم نگرفته ایم.حتی برای ما صحبت کردن در یک گروه کوچک ماندن کوفتن به درب  عظیم آهنین است.چرا که هر آنکسی که تصمیم می گیرد هرکسی که در قدرت است نمی خواهد که از آن دست بکشد بیایید به شرایط سیاسی نظر بیاندازیم منظورم پایتخت شما یا واشینگتن است فکر می کنید این مردان حتی لحظه ای حاضرند که به حرف های ما گوش کنند ؟حتی یک ذره اما باید که یکجور منابعی را برای پیشرفت های جدید پیدا کرد.بزبانی دیگر ما نابود شده ایم .و این ایده که ما سیاره را حفظ کنیم ،محیط زیست ،همه آن چیزی که بعنوان گونه به آن فکر می کنیم نجات نخواهد یافت.زمین بطور قطع زنده می ماند ممکن است به یکجور زمستان دهشتناک فرو رود اما بلافاصله از آن بیرون می آید .اما ما بعنوان یک گونه زنده نخواهیم ماند. .. .

 

الکساندر بلیر:چرا باید که یک زن کتاب در رویا بودن را بخواند؟

 

فلوریندا:خیلی جالب است.اومم.خب ،اگر دلیل دیگری نباشد مردمی که به کار کاستاندا توجه دارند ،برایشان جالب خواهد بود که از منظر یک زن ارائه ی آنرا ببینند.از کسی که بیش از بیست سال در این کار بوده .من به مشکلات بگونه ای دیگر برخورد میکنم مسلمن خیلی سرراست تر .این چیز ادراک است ،حتی کالبد انسانی ما ...بدن البته باز نتیجه ی منطقی ادراک ماست.ما بعنوان فرد در دام افتاده ایم ؛ما در زبان به دام افتاده ایم و دقیقن همانچه که ساحران می خواهند بوسیله ی انرژی از آن رهایی یابند.

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد