مصاحبه های کاستاندا و همراهانش

https://www.youtube.com/c/Farsheedmohammadi

مصاحبه های کاستاندا و همراهانش

https://www.youtube.com/c/Farsheedmohammadi

مصاحبه با کاستاندا مجله ی اونو میسمو ۱۹۹۷

 

 

دریانوردی بسوی ناشناخته :مصاحبه ای با کارلوس کاستاندا

برای مجله ی اونو میسمو ،شیلی و آرژانتین ،فوریه 1997

با  دانیل تورو خیلو  ریواس

 

س:آقای کاستاندا ،برای سالها شما ناشناس مانده بودید .چه چیزی شما را مجاب کرد که این حالت اتان را تغییر دهید و آشکارا درباره ی تکنیک ها یی که از دون خوان ماتئوس به شما و سه همراهتان رسیده است  صحبت کنید؟

 

ج:آنچه  مارا وادار به انتشار کرد   این بود که لازم بود ایده دون خوان واضح شود از آنچه به ما یاد داد  .برای ما ،این وظیفه ای بود که نمی شد دیگر عقب انداخت .من و سه شاگر د دیگر او در این نتیجه گیری توافق داشتیم  که دنیایی که دون خوان به ما شناساند در میان امکانات ادراکی همه بشریت وجود دارد.ما در میان خود بحث کردیم که شیوه ی مقتضی برای پیگیری چیست .راهی را که دون خوان در برابر ما گذاشت مخفی نگهداریم؟این انتخاب قابل قبول نبود.راه دیگر این بود که افکار دون خوان را نشر دهیم .راهی بی نهایت خطرناک و خسته کننده اما تنها انتخابی که به آن باور داشتیم ، اقتدار دون خوان تمام درس هایش را آغشته کرده است.

 

س:.با در نظر گرفتن آنچه که شما از پیش بینی ناپذیری اعمال یک جنگجو گفته اید  کدام را برای این سه دهه باید تایید کنیم ،ما باید انتظار داشته باشیم که در این دوره ی همگانی شما بخواهید تا آخر بروید ؟تا کی؟

 

ج:برای ما راهی نیست که یک موضوع دنیوی را به انجام برسانیم .ما بر مبنای عهدی که دون خوان برابرمان گذاشت، زندگی می کنیم وهرگز از آن منحرف نمی شویم .دون خوان برای ما مثال ترسناکی از مردی است که بر مبنای آنچه که  میگفت زندگی می کرد.و من آنرا مثال ترسناک نامیدم چرا که سخت ترین چیز برای تقلید کردن است.که به یکپارچه گی سنگ باشی و در عین حال برای روبرو شدن با هر چیزی سیال بمانی .این راهی بود که دون خوان در آن زیست.درمیان این تعهد ها ،تنها چیزی که می توان بود ، واسطه ای بی عیب و نقص است.فرد در شطرنج کمدی ، بازیگر نیست، او تنها سربازی در صفحه ی شطرنج است.آنچه که  برای همه چیز تصمیم می گیرد، نیروی آگاهی غیر شخصی است که ساحران به آن قصد و یا روح می گویند.   ،

 

س:تا آنجا که من می دانم ،مردم شناسی رسمی، همینطور بقول معروف مدافعان فرهنگ پیشا کلمبی  در آمریکا ،اعتبار کار های شما را مردود دانسته اند .باور دارند که کار شما صرفن ساخته ی استعداد ادبی  اتان است که بهرحال، بطور استثنایی تا امروز دوام آورده است .عده ی دیگری هم هستند که شما را متهم میکنند به اینکه  استاندارد دو گانه داری چرا که بطور فرضی سبک زندگی ات و  فعالیت هایت با آنچه  که اکثریت از یک شمن انتظار دارند  در تضاد است.چگونه این شبهات را حل میکنی؟ ..

 

ج:سیستم شناختی انسان غربی به ما فشار می آورد که به نظریاتی که از قبل اثبات شده، اعتماد بکنیم .اساس قضاوت ما بر چیزی است که همیشه قبلن مدلل شده (از راه قیاسی)بعنوان مثال" تصور اینکه چه چیزی "رسمی"است و مردم شناسی رسمی چیست ؟"کسی که در سالن های  کنفرانس دانشگاه درس می دهد؟رفتار یک شمن چگونه است؟پر بر روی سرش میگذارد و برای روح می رقصد؟برای سی سال مردم کاستاندا را متهم می کنند که شخصیت های ادبی از خود ساخته تنها  به این دلیل که آنچه من برایشان گزارش کرده ام با پیش پنداشت مردمشناسی ای که در سالن های کنفرانس دانشگاه ها و یا در محیط کار مردمشناسانه  بدست آمده  توافق ندارد .بهرحال آنچه که دون خوان به من نشان داد تنها در وضعیتی که  مستلزم  عمل مطلق  باشد می تواند صدق کند.در چنین شرایطی خیلی کم و یا تقریبن هیچ اعتقاد از قبل شکل گرفته ای روی نمیدهد .من هیچ وقت قادر نبوده ام که درباره ی شمنیزم طرحی را استنتاج کنم چرا که برای انجام این کار باید فرد عضوی فعال از دنیای شمنیزم باشد.برای یک دانشمند علوم اجتماعی  ،بگذارید بگوییم بطور مثال یک جامعه شناس ،برایش خیلی خیلی ساده است که به یک نتیجه گیری جامعه شناختی بر مبنای موضوعات مرتبط با دنیای غرب  برسد.چرا که این جامعه شناس یک عضو فعال  دنیای غرب است.اما چگونه یک مردمشناس که حداکثر دوسال را صرف مطالعه ی فرهنگ های دیگر کرده می تواند به یک نتیجه گیری قابل اعتنا درباره اشان برسد؟ آدم به یک عمر زندگی نیاز دارد تا بتواند دردنیای فرهنگ ها عضویت بیابد.من بیش از سی سال است که در دنیای شناختی شمن ها ی  مکزیک کهن کار می کنم و صادقانه باور ندارم در این دنیا عضو یتی را بدست آورده ام که به من اجازه بدهد پیشنهادی به آنها بدهم و یا طرح نتایج کنم .من درباره ی این موضوع  با مردمانی از نظام های مختلف به بحث نشسته ام و بنظر رسیده که آنها همواره با این مقدماتی که من ارائه کرده ام موافق بوده اند.اما بعد آنها برگشته اند و تمام چیزهایی را که درباره اش توافق کرده بودند فراموش کرده اند و بدون هیچ نگرانی  از امکان یک اشتباه نا معقول در نتایج اشان ،به پافشاری بر سنت های رسمی آکادمیک  ادامه داده اند  .نظام شناختی ما بنظر تزلزل ناپذیر می رسد..  . ...   

 

س:هدف شما از اینکه نمی گذارید که از شما عکس گرفته شود چیست ،صدای ضبط شده اتان و یا مشخصات شخصی اتان شناسایی  شود؟آیا این میتواند که بر انجام کارهای روحانی اتان موثر باشدو اگر ممکن است چگونه؟آیا فکر نمی کنید که بعنوان روشی برای تقویت اینکه واقعن میشود  راهی را  که شما نشان می دهید دنبال کرد این (عکس و صدای شما)برای بعضی از جویندگان صادق شما که می خواهند بدانند که واقعن کی هستید مفید باشد، ؟ ،

 

ج:سه شاگرد دیگر دون خوان و خودم این دستور العمل  ارجاع نشدن  به عکس ها و مشخصات شخصی را دنبال میکنیم .برای یک شمن مانند دون خوان ،هدف اصلی از ندادن اطلاعات شخصی بسیار ساده است ،این دستورالعملی برای کنار گذاشتن آنچه که او تاریخچه ی  شخصی می نامید بود.برای خلاصی  از "خودم"که  کاری بی نهایت دشوار و آزار دهنده است. آنچه که شمن هایی چون دون خوان بدنبال اش هستند حالتی از سیالیت است که درآن من شخصی به حساب نمی آید.او باور داشت که این نبود عکس و صدای ضبط شده و اطلاعات شخصی  بهرکسی که وارد این سطح شود هرچند بطور ناخودآگاه  تاثیر مثبتی دارد .ما بطور بی پایانی به استفاده ی از عکس؛ضبط صوت و اطلاعات شخصی  خو گرفته ایم  که همه اشان از تصور اهمیت فردی سرچشمه می گیرد.او میگفت بهتر است که هیچ چیزی درباره ی یک شمن دانسته نشود.در این شیوه ،بجای اینکه با یک فرد روبرو شویم ،آدم با یک ایده که می تواند پایدار باشد روبرو میشود.متضاد با آنچه که در زندگی  دنیای روزمره روی می دهد.که درآن ما تنها با مردمی رودررو میشویم که بیشمار مشکلات روحی روانی دارند اما هیچ ایده ای ندارند ،همه این مردم لبالب پر هستند از "من،من ، من." . 

 

س: دنبال کنندگان اتان چگونه  شهرت و سازمان های تبلیغاتی که ازجهت  ادبی  دانش شما و همراهانتان را محاصره کرده اند توجیه کنند؟رابطه حقیقی شما با کمپانی کلیر گرین و دیگر کمپانی ها (لوگان پروداکشن و تولتک آرتیست)چیست؟من درباره ی  واسطه های تبلیغاتی حرف می زنم.

 

ج:دراین نقطه از کارم به افرادی نیاز دارم که بتوانند من را برمبنای انتشار افکار دون خوان ارائه دهند.کلیر گرین بنگاهی است که قرابت زیادی با کار ما دارد،همانگونه که لوگان پروداکشن و تولتک آرتیست.تصور نشر آموزه های دون خوان در دنیای مدرن دلالت بر استفاده از تبلیغات و رسانه ی هنری دارد که در دسترس شخص من نیست.چون بنگاههای کلیر گرین و تولتک آرتیست و لوگان پروداکشن با تفکرات دون خوان قرابت دارند این توانایی  را  هم دارند که معنای انتشار را آنگونه که من میخواهم انتشار دهند.

همیشه یک تمایل  در بنگاه های غیر شخصی وجود دارد که بر آنچه که به آنها  ارائه می شود  تسلط یافته و تغییرش دهند و موافق با ایدئو لوژی خودشان تغییرش دهند  .که این مشکل در  تمایل صادقانه ی این سه  بنگاه نبوده  والا هرچه که دون خوان گفته بود تا الان به چیز دیگری تبدیل شده بود.   .  

 

س:تعداد زیادی از افراد هستند که بنوعی خودشان را به شما چسبانده اند تا به چشم مردم بیایند.نظر شما درباره ی کارهای ویکتورسانچزکه تعلیمات شما را سازماندهی و تفسیر می کند تا تئوری خودش را شرح دهد چیست؟ و  ادعای "کن ایگل فذر"که او از طرف دون خوان بعنوان مرید برگزیده شده و دون خوان تنها بخاطر او  بازگشته است؟... .

           (Ken Eagle Feather)(Victor Sanchez)

 

ج:واقعن افرادی هستند که خودشانرا شاگرد من و یا دون خوان می نامند ،افرادی که من هرگز ندید م اشان و می توانم اطمینان دهم که دون خوان آنها را هرگز ملاقات نکرده است.دون خوان بشدت علاقمند بود که دودمان شمن هایش را جاودان کند .او چهار شاگرد داشت که تا امروز باقیمانده اند .او تعداد دیگری مرید داشت که با خودش رفته اند.او علاقه ای به آموختن دانش اش نداشت او به مریدانش آموزش داد تا این دودمان ادامه یابد به دلیل اینکه در عمل نمی توانستند به دودمان دون خوان ادامه دهند،چهار شاگردش مجبور شده اند که افکار او را انتشار دهند.تصور کلی معلمی که دانش  اش را آموزش میدهد بخشی از نظام شناختی ماست اما این بخشی از نظام شناختی شمن های مکزیک باستان  نیست.درس دادن برای آنها پوچ بود.انتقال دانش به کسی که میرود تا دودمان آنها را جاودان سازد مقوله ی دیگری است.در عمل اشخاصی هستند که در استفاده از نام من یا دون خوان اصرار دارند  تنها به این دلیل ساده  که ترفند  آسانی  برای سود رساندن به خودشان  بدون زحمت زیاد است. . .

 

س:اجازه دهید که  مفهوم معنویت را آگاه بودن ازسطحی از هوشیاری در نظر بگیریم که در آن بشریت توانایی کامل در کنترل پتانسیل های گونه  را دارد چیزی که وضعیت ساده ی حیوانی را از راه تلاش سخت ذهنی ،اخلاقی و روانی به اعلی  میرساند.آیا شما با این ادعا موافقید؟چگونه دنیای دون خوان با این زمینه جمع می شود؟

 

ج:برای دون خوان بعنوان یک شمن عملگرا و بشدت خردورز ،معنویت یک خیالپردازیه تو خالی بود ،ادعایی بدون اساس که باور داریم خیلی زیباست چرا که با معانی ادبی و تجلیات شاعرانه پوشیده شده اما  هیچگاه جلوتر از آن نمی رود.شمن هایی چون دون خوان اصولن عملگرا هستند.برای آنها تنها دنیایی یغماگر که بینش یا آگاهی تولید شده از حیات و مرگ در مبارزه اند وجود داشت. او خودش را دریانورد دریای  بی کرانگی می دانست و می گفت که برای سیر در ناشناخته آنگونه که یک شمن انجام می دهد فرد نیاز دارد تا بی اندازه پراگماتیست(مکتب فلسفی اصالت عمل)،بی  حدو حصر هوشیار وصاحب جراتی فولادین باشد. نظر به تمام اینها ،دون خوان باور داشت که معنویت بسادگی توصیفی از چیزی ناممکن برای رسیدن بدرون  الگوهای دنیای زندگی روزمره است و یک راه واقعی برای عمل نیست...  ..

 

 س:شما به فعالیت ادبی اتان اشاره کردید همینطورفعالیت ادبی  تایشا آبلار و فلوریندا دانر گرا که نتیجه ی دستورالعمل دون خوان است.منظوراز این چیست؟

 

ج:دلیل نوشتن این کتاب ها را دون خوان داده بود.او ادعا داشت که حتی اگر کسی نویسنده نباشد هنوز میتواند بنویسد.امانوشتن  از شکل فعالیت ادبی به فعالیت شمنی تغییر شکل داد.آنچه برای موضوع و پیشرفت کتاب تصمیم میگیرد نه ذهن نویسنده بلکه نیرویی است که شمن ها بنیان هستی درنظر می گیرند . همانچه که قصد می نامندش. این قصد است که برای محصول شمن تصمیم می گیرد.چه این محصول ادبی باشد و یا از انواع دیگر .بر مبنای دون خوان یک کارآموز شمنیزم مکلف است و متعهد که خودش را با تمام اطلاعات در دسترس  اشباع کند .کارشمن ها کاملن آگاه کردن خودشان  درباره ی هر چیز ممکنی در رابطه با عنوان مورد علاقه اشان است. عملکرد شمن گرایانه شامل تسلیم کردن تمام توجه در جهتی که خط سیر اطلاعات میرود است.دون خوان می گفت "کسی که ایده هایی را که از چنین چشمه ای سرچشمه میگیرد مرتب می کند شمن نیست بلکه قصد است..شمن تنها یک مجری بی عیب و نقص است."برای دون خوان نوشتن چالشی شمن گرایانه بود نه یک شغل ادبی. .  ..

 

س:اگر به من  اجازه میدهید که اینرا ادعا کنم ،کار ادبی شما معنایی را ارائه میدهد که بسیار با فنون فلسفی شرقی خویشاوندی دارد ،اما در تناقض با آنچه که بطور عام  درباره ی فرهنگ بومی مکزیک میدانیم است.شباهت ها و تفاوت های بین یکی با دیگری چیست؟

 

ج:من کوچکترین تصوری ندارم .من درباره هیچکدام از این دو آموزش ندیده ام .کار من یک گزارش پدیدارشناسانه  از دنیای شناختی  ای که دون خوان ماتئوس به من معرفی کرد است.از منظری پدیدار شناسی با یک شیوه ی فیلسوفانه ،  ممکن نیست چرا که نمیشود  که ادعایی دررابطه با پدیده ای بطور موشکافانه کرد. دنیای دون خوان ماتئوس بسیار وسیع بود،بسیار رازآلود و متناقض  که برای  استفاده دریک شرح و تفسیر خطی مناسب نبود.حداکثر کاری که یکنفر می توانست بکند وصف آن بود و این خود تلاش والایی است.

 

س:می پندارم که فنون دون خوان بخشی از ادبیات رمزآلود شده است ،نظر شما در رابطه با دیگر فنون دراین رده مانند فلسفه ی ماسونی ،روسی کروسیانیسم ،هرمتی سیزم و نظام هایی مانند کابالا ،تاروت و اختر بینی وقتی که با  ناوالیسم مقایسه اشان می کنید چیست؟آیا هیچگاه با آنان برخورد نکرده اید یا رابطه ای را با هیچکدام از اینها یا مریدانشان  ادامه داده اید؟

 

ج:بار دیگر من کوچکترین ایده ای درباره اینکه قضیه چیست یا عقیده ای یا موضوعی درباره ی این نظام ها

ندارم دون خوان مسئله ای را درباره سیر در ناشناخته به ما ارائه داد که این تمام توان دردسترس مارا گرفت.

 

س:آیا بعضی از زمینه های کاری شما مانند نقطه ی پیوندگاه ،رشته های انرژی که کیهان را آراسته اند،دنیای مجودات غیر ارگانیک ،قصد ،کمین و شکار و رویابینی،در دانش غربی همانند هایی دارند؟برای مثال مردمانی هستند که دیدن انسان بصورت تخم مرغ نورانی را جلوه ای از آئورا(هاله ی انرژی)درنظر می گیرند.

 

ج:تا آنجا که من می دانم بنظر نمی رسد که هیچ چیزی از آنچه دون خوان به ما آموخت معادلی در دانش غربی داشته باشد.یکبار زمانی که دون خوان هنوز اینجا بود ،من تمام سال بدنبال گورو ها ،اساتید و مردان معرفت میگشتم تا به من مختصری که از کاری که میکنند نشان دهند .من می خواستم بدانم که چیزی در دنیای امروز شبیه آنچه دون خوان گفته و من انجام داده ام وجود دارد .منابع من بسیار محدود بود و آنها مرا تنها به دیدار اساتید مسلمی  بردند که ملیون ها دنباله رو داشتند و متاسفانه من نتوانستم هیچ مشابهتی  بیابم .

 

س:با تمرکز خاص بر کار ادبی شما ،خوانندگانتان کارلوس کاستاندای متفاوتی را می یابند.ما نخست یک دانشگاهی غربی  تا حدی ناکامل را می یابیم ،که همیشه در قدرت سرخپوستان پیری چون دون خوان و دون خنارو گیج شده است(عموماً در تکنیک های دون خوان ،حقیقتی دیگر،سفر به ایختلان،افسانه های قدرت،و دومین حلقه ی قدرت)بعد ما کارآموز متبحری در شمنیزم را می بینیم (درهدیه عقاب ،آتش درون،قدرت سکوت،و مخصوصن در هنر رویا دیدن)اگر با این ادعا موافق هستید کی و چگونه درشما  یکی متوقف شد و دیگری آمد؟ 

 

ج:من خودم را یک شمن ،یا یک استاد و یا یک شاگرد پیشرفته ی شمنیزم درنظر نمیگیرم و همینطور خودم را یک مردمشناس و یا دانشجوی علوم اجتماعی دنیای غرب هم نمی دانم .تمام آنچه من ارائه داده ام توصیفات یک پدیده بوده که امکان ندارد تحت شرایط دانش خطی دنیای غرب تشخیص داده شود .من هیچوقت نتوانستم آنچه که دون خوان به من یاد داد را برحسب  علت و معلول  توضیح دهم.راهی نبود که پیش بینی کنم که می خواهد چه بگوید و چه اتفاقی می خواهد بیوفتد.در چنین شرایطی گذر از یک سطح به سطح دیگر غیر عینی است و چیزی دقیق،یا عمدی ویا ساخته ی ذکاوت نیست.

 

س:آدم ممکن است بعضی از فصل های کار ادبی تورا برای ذهن غربی واقعاً باورنکردنی بیابد.چگونه فردی که این راه را آغاز نکرده میتواند صحت اینکه تمام این واقعیت های مجزا واقعی هستند را آنگونه که شما مدعی هستید تایید کند؟

 

ج:او میتواند با بکار گرفتن تمام بدن اش بجای تنها قوای عقلانی اش اینرا بسادگی تایید کند..فرد نمی تواند روشنفکرانه وارد دنیای دون خوان شود. مانند یک علاقمند ساده بسرعت جستجو کند و دانشی زودگذر بدست آورد.نه در دنیای دون خوان  هم نیمشود همه چیز تایید مطلق شود .تنها کار که می توانیم بکنیم این است که به سطحی از افزایش آگاهی برسیم که به ما اجازه دهد که دنیای اطرافمان را بشیوه ای فراگیرتر ادراک کنیم .به بیانی دیگر هدف شمنیزم دون خوان شکستن پارامتر های تاریخی و امروزین ادراک و رسیدن به ناشناخته است.به این دلیل است که او خودرا دریانورد بیکرانگی می خواند.او مدعی بود که بی کرانگی در زیر پارامتر های ادراک روزانه خوابیده است.شکستن این پارامتر ها هدف او از زندگی بود.چراکه او شمنی خارق العاده بود، او همین خواسته را در ما چهارنفر القا کرد . به ما فشار آورد که هوشیاری را ارتقا دهیم و موضوع شکستن حصارهای تاریخی ادراک را مجسم کنیم .

 

س:شما ادعا می کنید که خصوصیت اساسی بشریت این است که شاهدان باشند.شما حرکت پیوندگاه را بعنوان لازمه ی ادراک مستقیم انرژی بشمار می آورید.این چگونه می تواند برای انسان قرن بیست یکم مفید باشد؟برمبنای موضوعی که قبلن شرح دادید چگونه دستیابی به این هدف به پیشرفت روحانی فرد کمک می کند؟

 

ج:شمنی مانند دون خوان مدعی بود که همه بشریت توانایی بالقوه ی دیدن مستقیم انرژی را که در جهان جاری است دارند .آنها باور دارند که پیوندگاه آنگونه که  آنها می نامیدند، نقطه ای  در کل کره ی انرژی آدم است.به کلامی دیگر وقتی یک شمن مردی را بعنوان انرژی جاری در کیهان ادراک می کند او یک گوی درخشان می بیند .دراین گوی درخشان شمن نقطه ای نورانی تر در بالای لبه های شانه را می تواند تشخیص دهد تقریبن باندازه ی یک بازو در پشت اشان.شمن ها مدعی اند که ادراک دراین نقطه تدوین می شود ،که انرژی ای که در دنیا جریان دارد در این نقطه به داده های حسی مبدل میشود ،و اینکه داده های حسی بعدن تفسیر شده و بعنوان نتیجه ی دنیای روزمره داده میشود.شمن ها مدعی اند که ما یاد گرفته ایم که تفسیر کنیم و بنابراین یاد گرفته ایم که ادراک کنیم.ارزش عملی ادراک مستقیم  انرژی جاری در کیهان برای انسان قرن بیست یکم و انسان قرن یکم برابر است .به او اجازه می دهد که محدوده ی ادراک اش را وسیع کند و این افزایش را در قلمرو خودش استفاده کند .دون خوان می گفت دیدن مستقیم عجایب نظم و آشوب کیهان خواسته ی شگفت انگیزی است.  

 

س:اخیرا شما سیستم بدنی ای بنام تیسگریتی را ارائه دادید.می توانید شرح دهید که این دقیقن چیست؟هدف اش چه می باشد؟ فردی که تمرینش می کند ،چه سود معنوی ای شخصن بدست می آورد؟

 

ج:برمبنای آنچه که دون خوان ماتئوس به ما یاد داد،شمن هایی که در مکزیک کهن میزیستند یکسری از حرکات را کشف کردند که وقتی  با بدن انجام شوند، چنان قدرت فیزیکی و ذهنی ای بدست  می دهند که تصمیم گرفتند آنها را گذرگاه های جادویی بنامند.دون خوان به ما گفت که از راه حرکات جادویی اشان این شمن ها آگاهی اشانرا به سطحی افزایش دادند که به آنها اجازه داد شاهکارهای باورنکردنی ادراک را بانجام برسانند.از میان نسل ها ،حرکات جادویی تنها به کارورزان شمنیزم آموزش داده شد.حرکات در نهایت اختفا و  با شعائر پیچیده  پوشیده شده بود .این روشی است که دون خوان یادشان گرفت و راهی که به چهار کارآموزش آنها را یاد داد.تلاش ما این بود که آموزش چنین حرکاتی را به هرکسی که میخواهد آنها را یاد بگیرد ،گسترش دهیم .ما آنها را تنسگریتی نامیدیم وآنها را از حرکات اختصاص یافته به هرکدام از چهار شاگرد دون خوان به حرکاتی عمومی مناسب برا ی همگان تغییر دادیم.تمرین تنسگریتی به تنهایی و یا در گروه ها تندرستی؛سرزندگی،جوانی و احساس عمومی از خوشی  را افزایش می دهد.دون خوان میگفت که تمرین حرکات جادویی در جمع آوری انرژی مورد نیاز برای افزایش هوشیاری و گسترش پارامتر های ادراکی کمک می کند.   .. 

 

س:گذشته از سه همراهتان افرادی که در سمینارهای شما حضور داشتند با دیگر اشخاص چون چامکول ها ،ردیابان انرژی،عنصر ها،بلو اسکات برخورد میکنند؛ اینها که هستند؟آیا اینها نسل جدیدی از بینندگان اند که شما راهنمایی اشان می کنید؟ اگر که موضوع این است ،چگونه کسی میتواند بخشی از این گروه  کارورزان شود؟

 

ج:هرکدام از این افراد موجودیتی تعریف شده دارند که دون خوان ماتئوس بعنوان کارگردان سیره ی خود از ما خواست که منتظرشان بمانیم .او رسیدن هر کدام از آنها را بعنوان جز لاینفک  یک الهام پیش بینی کرده بود.از آنجا که سیره ی دون خوان بدلیل صورتبندی انرژی چهار شاگردش نمی توانست ادامه یابد  ،هدف آنها به اینکه سیره را با یک بست طلایی در صورت امکان جاودانه ببندند تغییر کرد.ما در جایگاهی نیستیم که چنین دستور العملی را تغییر دهیم. ما نه میتوانیم بدنبال بگردیم و نه کارورزان یا اعضای فعالی را در الهام دون خوان   بپذیریم .  

تنها کاری که میتوانیم بکنیم تسلیم شدن به نقشه ی قصد است.در عمل حرکات جادویی برای نسل ها خیلی ها را از چنین حسدی محافظت کرده و الان آموخته شده و دلیلی است بر اینکه یک نفر میتواند ،براستی،در یک روش غیر مستقیم ،بخشی از این منظر جدید از میان تمرین تنسگریتی و دنبال کردن خصوصیات راه جنگجویان  شود...

 

 س: در خوانندگان بی کرانگی شما واژه ی دریانوردی را بعنوان کاری که ساحران می کنند استفاده کرده اید.آیا می خواهید که بادبان برافرازید و بزودی به سفر نهایی بروید؟آیا این سلسله  ی جنگجویان تولتک ونگاهبانان این دانش  با شما به آخر می رسد؟

 

  ج:بله این درست است سیره ی دون خوان با ما به پایان میرسد.

 

س:این پرسشی است که اغلب از خودم میپرسم ،آیا این راه جنگجویان مانند نظامات دیگر شامل زوج ها برای کارهای معنوی میشود؟

 

ج:راه جنگجویان شامل همه چیز و همه کس میشود.میتوانند همه یک خانواده جنگجویان بی عیب ونقص باشند.مشکل  در عمل ترسناک روابط خصوصی بر مبنای سرمایه گذاری عاطفی خوابیده است، و اینکه در زمانی که کارورز واقعن تمرین میکند، آنچه او یاد میگیرد رابطه را  فرو ریزاند .در دنیای روزمره سرمایه گذاری عاطفی بطور طبیعی آزموده نمیشود و ما یک عمر آزگار منتظر جبران و تلافی میمانیم .دون خوان میگفت من یک سرمایه گذار سخت گیر بودم  و این راه من در زندگی کردن بود. احساسی که بسادگی میتوان بصورت " من تنها میدهم درصورتیکه دیگران به من بدهند" توصیف اش کرد.

 

س:چه آرزوهای پیشرفتی  دردسترس کسی میباشد که میخواهد بر مبنای دانشی که در کتاب های شما منتشر شده است کار معنوی کند ؟ به کسانی که می خواهند فنون دون خوان را خودشان تمرین کنند چه پیشنهاد می کنید؟

 

ج:اگر قصد یک قصد بی عیب ونقص باشدراهی نیست که محدودیتی قائل شد ، برای آنچه که کسی به تنهایی  میتواند انجام بدهد.درس های دون خوان

روحانی نیست .من اینرا تکرار میکنم چون که در پرسش مدام به سطح می آید .تصور معنویت با دیسیپلین آهنین یک جنگجو سازگار نیست .مهمترین چیز برای شمنی چون دون خوان تصور عملگرایی است.وقتی من ملاقات اش کردم باور داشتم که مرد عملگرایی هستم. یک عالم علوم اجتماعی مملو از واقع بینی و عملگرایی.او ظاهر سازی مرا از هم فروریخت و باعث شد ببینم بعنوان یک مرد غربی که نه معنوی هستم و نه عملگرا.شروع بدانستن این کردم که تنها لغت معنویت را  در تضاد با وجهه مادی و مزدورانه ی دنیای زندگی روزمره تکرار میکنم ،من میخواستم تا از مرکانتیسم (مکتب موازنه ی تجاری)زندگی روزانه رها شوم و اشتیاق ام به انجام این کار را معنویت می نامیدم.فهمیدم که دون خوان راست میگفت وقتی مدعی بود که من برای یک سرانجام آمده ام :شرح دادن آنچه درنظرم معنوی است .من نمی دانستم که درباره ی چه حرف می زنم.آنچه می گویم ممکن است گستاخانه بگوش بیاید، اما راه دیگری برای گفتن اش وجود ندارد.آنچه که شمنی چون دون خوان می خواست، افزایش آگاهی بود همین.توانایی برای درک تمام امکانات ادراک بشری ،این اشاره به تکلیف عظیمی دارد و یک عزم نرمش ناپذیر.که نمیشود با معنویت دنیای غربی جایگزین اش کرد.  

 

س:آیا چیزی هست که بخواهی برای مردم آمریکای جنوبی  بخصوص شیلی شرح دهی؟آیا نمی خواهی بغیر از جواب هایی که به پرسش های ما دادی، چیزی اضافه کنی؟

 

ج:من چیزی ندارم که اضافه کنم .همه بشریت در یک سطح  هستند.در اوایل کارآموزیم با دون خوان ماتئوس، تلاش داشت که به من نشان دهد که انسان معمولی در چه شرایطی است .من بعنوان یک انسان اهل آمریکای جنوبی بطور روشنفکرانه خیلی درگیر تصور اصلاحات اجتماعی بودم .یک روز از دون خوان پرسشی کردم که می اندیشیدم سئوال کشنده ای است:چرا در مقابل وضعیت دهشتناک همتایان سرخپوست یاکی ات در سونورا  ساکن ماند ه ای؟من میدانستم که درصدی از جمعیت یاکی ها از سل رنج می برند و بدلیل وضعیت اقتصادی نمی توانند درمان شوند .دون خوان گفت بله این خیلی مورد غم انگیزی است، اما تو میبینی وضعیت تو هم غم انگیز است و اگر باور داری که در شرایط بهتری از سرخپوستان یاکی هستی اشتباه می کنی.در کل وضعیت انسانی در شرایط ترسناکی از اغتشاش است هیچکسی از دیگری بهتر نیست.ما همه موجوداتی هستیم که داریم می میریم و جز اعتراف به آن گریزی نیست.این نکته دیگری از عملگرایی شمن هاست:آگاه شدن از اینکه ما موجوداتی هستیم که می میریم .آنها میگویند وقتی ما بمیریم همه چیزبه یک میزان  تعالی میابد..    .  .

 

 

    

* Translated from Spanish. Reprinted here with permission from Uno Mismo.

Copyright 1997-2005 Laugan Productions.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد